مثل بیماری که کم کم میرود جان از تنش
این سکوت و سردی ات، آرام مارا می کشد
یا چو کشتی شکسته در شبی طوفان زده
صخره های سنگی ات،آرام مارا می کشد
اشتیاق با تو بودن دارد این آغوش من
بوسه ی اجباری ات،آرام مارا می کشد
هر زمان گفتم بیا،گفتی که فردایی دگر
واژه ی تکراری ات، آرام مارا می کشد
قطره قطره زهر در جام شرابم میکنی
این محبت بازی ات ،آرام مارا می کشد
من به هر ساز تو رقصیدم،زدی ساز دگر
این دل ناراضی ات ،آرام مارا می کشد
زنگ ناقوس صدایت در سرم می پیچدو
لهجه ی تبریزی ات، آرام مارا می کشد
گم شدم در غربت چشمت ،نگاهی کن مرا
کینه ی چنگیزی ات، آرام مارا می کشد
بسترم سردو تنم داغ و سر بی شانه ام
این فضای خالی ات، آرام مارا می کشد
بیم سیلاب است و غم های تو بارانی شده
رود های جاری ات ،آرام مارا می کشد
نیستی بامن ولی هرجا تورا حس می کنم
سایه ی نامرئی ات ،آرام مارا می کشد
تا که دل بستم به تو،بندت بریدی از دلم
خنجر نامردی ات ،آرام مارا می کشد
هیچ از احوال خود مارا ندادی یک خبر
غصه ی بیماری ات ،آرام مارا می کشد
گر سخن از عشق گفتی و پشیمان گر شدی
این ندانم کاری ات ،آرام مارا می کشد
بسیار زیبا سروده اید