هم صحبت

با من سخن بگو و مرا از این نفرین سکوتناک برهان
با من سخن بگو
 و رهایم کن از این تلاطم های مشوش شبانه
از این رخوت درمانده ی بی درمان
که مثل عنکبوت آزادی ام را در تار های بی رحم خود قمار کرده
و سور بازندگی ام را به عیش نشسته است
 و زندگی ام را...
با من سخن بگو
من از هیاهو ی این خلوت بیزارم
که صدای خاموش و معتزلش به میگرنی الهی وا می دارد مرا
با من سخن بگو
 بی آنکه بر لب بیاوری چیزی
مرا از چشم های پر چانه ام بشنو
و با آوای نگاهت برایم حرف بزن !

علیرضا_مسافر