يکشنبه ۴ آذر
دلبر حسود شعری از پارالاین
از دفتر عاشقانه نوع شعر ترانه
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۹:۵۸ شماره ثبت ۷۳۶۹۰
بازدید : ۴۴۵ | نظرات : ۱۵
|
|
پنجره رو به حیاطی ایست که شب
گل شب بو،نفس بازدمش می آید
گلبهارم
درخت نارنج
زیر این پنجره جا خوش کرده
در سکوت تهی نیمه شبم قالیچه
دل به گلهای کمش خوش کرده
کاش میشد که نسیمی بوزد
تا بپیچد نم باران بهار
به تن تشنه ی یاس دیوار
کاش میشد که پرواز کند پروانه
برود سوی گلی دردانه
یا که بگریزد از این شمع حسود
گر کند جان به فدای لب آن دلبر طناز
چه سود
شب که خود بود
همدست نقاب
جلوه ی نیمرخ
عمق خواب
طعنه بر شیفتگی ها میزد
خنده ی ریز به دلها میزد
با تو ام با تو
ای پروانه
می دهی دل به دلش دیوانه؟
شمع خود عاشق سوختن است
عشق تو پیله بهم دوختن است
بیخودی نیست که هر شب بیدار
می نشیند تا سحر در بر یار
شمع جز من با کسی همراز نیست
با تو هم دانم
یقین دمساز نیست
در سراشیبی خواب
لب این پنجره از فرط گناه
خیره مبهوت به نقاشی ماه
زیر لب زمزمه ها
کاش میشد بنویسد قلمم در شب تار
نکشد ناز از این، شمع حسود
گر کنم جان به فدای لب آن دلبر طناز
چه سود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیبا قلم زدی