ارادتمندم بهروزجان
شما لطف دارید دوست من
نفرمایید جناب
اتفاقن از خواندن نقدهای زیبای شما لذت می برم .( بخصوص نقد اشعار نیمایی که شناخت شاعران نسبت به این قالب در قیاس با شعر کلاسیک بسیار اندک و مجهولات در مورد این قالب هم از نظر فرمی و هم از نظر عروضی بسیار زیاد است ) .نقدهای شما بسیار گره گشا هستند , چون هم وزن شعر را مورد بررسی قرار می دهید , هم سکته ها را در بیان نحوی گوشزد می کنید و هم ارتباط معقول و منطقی که باید بین تصویرسازی و مفهوم پردازی باشد را در نظر می گیرید . و بدون رودرواسی بیان می کنید . خُب چه چیزی بهتر از این برای شاعری که شعرش چنین مورد نقد قرار می گیرد .
کامنتی هم که بنده برای جناب انصاری نازنین نوشتم در حد یک پیشنهاد بود . زیرا در این شعر نیمایی که بر پایه ی رکن مفتعلن سروده شده است احساس می شد در آغاز مصراع ها و در اولین رکن مفتعلن دُرست در اولین هجای کوتاه آن رکن , با اینکه وزن (چه با اختیارات شاعری . چه بدون آن ) درست هست ولی ریتمش آن انتظار روانی کلام را که در این وزن از آن داریم را ندارد .
راستش (لب مریزاد) , دیگه تکه ی کلاممان شده / دیدیم سرودن شعر کار دست نیست که بگوییم دست مریزاد . نزدیکترین عضو به آن لب بود
و اما حالا که چانه ی ما گرم شده , در راستای نقد شما , یه کمی حاشیه نویسی کنیم . که سنگ مفت است و گنجشک مفت . جناب انصاری هم که از خودمان هست
همیشه دُرست بودن وزن به معنای دُرست بودن موسیقی بیرونی نیست .
موسیقی بیرونی باید بدون اختلال ریتمی ( که این اختلال ریتمی می تواند ناشی از استیل برخی واژه های بخدمت گرفته و جاگذاری نامناسب و یا اختیارات شاعری مثل ابدال و تسکین باشد ) باید شنیده شود .
عروض فقط یک پارامتر رُکنی ست . رُکن ها ظرف هستند . مُهم استیل آن واژه هایی هست که قرار هست در این ظرفها ریخته بشود .
اینکه گاه , وزنِ شعر ما دُرست هست ولی مصراع های ما روان نیست , مشکل را باید در قالب گیری رکنی جستجو کرد . در چنین مواردی اختلالات ریتمی در اصل فریادی ست که از دل مصراع ها بلند می شود و به شاعر گوشزد می کند که جایی از این مصراع , واژه ای خوش نشینی ندارد . این مشکل گاه با جابجایی حل می شود و گاه با با تغییر واژه و آوردن مترادفش و گاه به خاطر عدم رعایت نظیره هاست . وقتی ما در یک مصراع میخواهیم تصویری را ارئه دهیم تا مفهومی را به واسطه ی آن تصویر به مخاطب القاء کنیم , این تصویر به واسطه ی نظیره های سازنده ی آن تصویر ساخته می شود . که ارتباط منطقی به تصویر می دهند . پس گاه اختلال می تواند ناشی از درست رعایت نکردن این فرایند باشد . و موارد دیگر ...
استیل زبان فارسی طوری هست که ما ناچاریم از اختیارات شاعری استفاده کنیم . برخی اختیارات مثلا مانند کسره اشباعی و واو معطوف و .. در سرایش شعر عروضی فارسی بیخ ریشی هستند . و چاره ای از بکار بردن آنها نیست . ولی اختیاراتی مثل تسکین و ابدال و از این دست امکان اینکه به ریتم آسیب بزنند بسیار زیاد هست . شاعر باید خیلی حواسش جمع باشد که این اختلال ریتمی را به حداقل ممکن برساند . پس حساسیت و تبحر و تجربه ی بسیار بالایی را می طلبد . زیرا اگر قرار باشد اختیارات شاعری به موسیقی بیرونی شعر آسیب بزند پس تکلیف این موسیقی چه می شود . پس مجاز شمردن اختیارات شاعری باید به شرط آسیب نزدن جدی به موسیقی بیرونی شعر باشد .
هر واژه ای هم دارای فُرم است و هم دارای آوایش , که بصورت یکجا به آن ( آوافُرم ) میگوییم .
مصراع های ما باید با چیدمان آوافرمی شان روی ریل عروض قرار بگیرند .
یعنی هر آوافرمی را نباید به صرف اینکه در چارچوب وزن هست بخدمت بگیریم .
یک مصراع روان در هر وزنی که سروده شده باشد , مصراعی ست که آوافُرم واژه هایش همدیگر را پس نمیزنند . زیرا تسلسل این آوافرم هاست که موسیقی بیرونی را می سازد . و موسیقی بیرونی باید به بهترین وجه شنیده شود . یعنی رکن های ما باید با آوافرم واژه ها پُر بشود نه بدون درنظر گرفتن آوافرم آنها
مفتعلن مفتعلن مفتعلن ... / وزن روانیست . به شرطی که رکن هایش مطابق آوافرم درست واژه ها پُر بشوند . چنانچه مصراع ما روان نبود , ایراد را باید در برخی آوافرم ها در آن مصراع جستجو کرد . مثلآ روادید حضور واژه ای را بواسطه ی اختیار شاعری قلب یا ابدال یا تسکین برایش صادر کرده ایم و چون آن واژه در چیدمان هجایی رکن ها آوافرمش مناسب نبوده از روانی مصراع کاسته است . اگر نکاسته باشد هیچ ایرادی ندارد زیرا استیل همه ی واژه ها در مواجهه شدن با تسکین و ابدال و قلب یکجور عمل نمی کند . چون هر واژه ای استیل خاص خودش را دارد .
فکر کنم خیلی پُر حرفی کردم . تورو خدا ببخشید . خیلی وقت بود کامنت ننوشته بودم