دوشنبه ۲۸ آبان
|
دفاتر شعر ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
|
شب آرام و فراگیر
گرفته است مرا در بغل خویش
نشانده است مرا رخ به رخ خوشه ی پروین
.
غم عالم و آدم به گلویش
فرو خورده به دل بغض نهان در دل ایام
از این خلق ؛
که جمعی همه خوابند و ندارند مرا قدر
که گر قدر بدانند ؛
منم دولت بیدار و
منم گنجه ی اسرار پدیدار
.
در این وقت ؛
گرفتم سر دامان بلندش
و شدم مست سر نافله ی موی کمندش
.
مرا مست به تاریکی خود برد
به صحرای اساطیر و
به لب گفت :
بمان با من تنها پسر شب
و نشستم
و شدم قافیه در قافیه اش مست و
غزلخوان به در میکده اش گم
.
عجب می رسد از دور
کمی زود
صدای نفس مرغک شبگیر که می خواند و
وردش به دعا همره هر شاهد هشیار
.
مخوان مرغک شب زنده ی بیدار
که معشوق به خواب است ؛
اسیر قفسی مبهم و خاموش
در افتاده به پس کوچه ی اوهام و
به رویای شبانگاه شب انگیز گرفتار
.
مخوان مرغک بیدار
مخوان قصه ی تکراری دیدار
که در خواب ؛
سر و گوش و دل چشم نهان است و
نه می بیند و نی می شنود زمزمزمه ی عاشق بیمار
که فردا چو زند چشمه ی خورشید
نه از عشق خبر هست و نه از یار و نه از مرغک شب زنده ی بیدار
|