پنجشنبه ۲۴ آبان
|
دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
|
« عيد مبعث »
عید مبعوث محمد (ص)،عید هر انسانی است
عید مبعوثش برون از جهل و از نادانی است
مردمان سابق که در آن جهل و نادانی بُدند
عید مبعوثش زِ حی و جنبه ی ربانی است
ما که بر مبنای عید مبعثش پی برده ایم
پُر بهاتر عیدس آن ، اما به ما ارزانی است
عید جمشیدی که در ایران رواج است از قدیم
کی به مثل عید احمد(ص)جنبه اش عرفانی است
عید مبعوث محمد (ص)، نور حق ظاهر بشد
چهره ی عیدش به دنیا ، روشن و نورانی است
درچنین روزی محمد (ص) بهر دین مبعوث شد
از همان روزس که دین، از بهر ما فرمانی است
روز اول چون پیمبر(ص) آن ندا از حق شنید
اول تاریخ دین شد، دین ما رحمانی است
هر که بر دین محمد (ص) معتقد شد، دین آن
در تمام عمر آن ، معنای قرآن دانی است
ما اگر در دین بیائیم، دین حصارس بهر ما
درحصار دین بُوَد، شیطان در آن زندانی است
در حصـار دین بُوَد ، آدم خدا را بنده اس
هرکه بیرون از حصارس،بنده ی شیطانی است
عید مبعث ،عید مولود محمد (ص) این دو عید
بر مسلمانان دنیا ، بهترین عیدانی است
غار حراء1 این ندا آمد، به گوش آن رسول
اقرأ بسم ربک برخوان ، تو را برهانی است
تا پیمبر(ص) این ندا بشنید ، بیرون شد زِ غار
گفت حتماً این ندا ، از جنبه ی یزدانی است
بعد از این واضحتر آمد ، این ندا ثابت بشد
واضح و ثابتـر آمد ، این نـدا ایمانی است
تا پیمبر(ص) گشت مأمور هدایت ، روز عید
آن هدایت کاملاً از جنبه ی سبحانی است
خالق عالم چه طرزی وحی آرَد بر بشر
طرزِ وحی آن همینس ، سلسله جنبانی است
عید مولود محمد (ص) عیدس ، این عیدم عید
زین دو عیدس تا بشر، بیرون زِ نافرمانی است
آن سوار از مُلک ایمان بود،جولان2 داد و رفت
مَرکب رهوار آن در جاده ی جولانی است
آن سوار از عید مبعث ،گوی از این میدان بِبُرد
ای سواران ،عید مبعث بهر ما میدانی است
درچنین روزی که پیغمبر(ص )به دین مبعوث شد
عید مبعث شد،که آن عیدش به ما عرفانی است
عید مبعث بر مسلمـان واجبس شادی کند
پیروی زین عید امت ،خارج از نادانی است
روز عید است ، گلاب و گل نثار هم کنید
شربت گل روز عیدس ، لایق مهمانی است
ساقیا گر مِـی دهی ، از آن مِـی طاهر3 بده
ذکر آن مِـی ساقیا ، در سوره ی قرآنی است
هرکه مِـی نوشد زِ دنیا، چهره اش رنگین کند
هرکه از حق مِـی بنوشد ،روشنین پیشانی است
عیش و نوش عید مبعث، در خوراک وخواب نیست
روح ما مِـی نوشد از آن،عید ما روحانی است
قادر سبحان به ما عیدی که می خواهد دهد
عیدی ما ، رحمت آن قادر سبحانی است
عیش و نوش4 فرد بی دین ،از خوراک غفلتس
فرد بی دینس،که عیش و نوش آن شیطانی است
بی سر و سامان5 نباشن اهل دین، ای گمرهان
طبق گفتار پیمبر (ص) دین حق ،سامانی است
همرهان تا می توانید در ره دین پی برید
راه غیر از راه دینس ، راه نافرمانی است
راه خودکامی6 برادر ، غیر راه حق بُوَد
راه غیر از حق ، برادر در ره جسمانی است
رحمت حق بر مسلمان نازل است از راه دین
راه دینس پاکتـر ، از آب هر بارانی است
امت نوحس (ع) که در دریا و طوفان غرق شد
امت احمد (ص) برون از غرق در طوفانی است
گر خلیل له1 ، پسر در راه دین قربان نمود
دین ما اسلامی اس ، از ما عمل قربانی است
آنکه از خواب وخوراک و شهوتش بگذشته بود
پیرو راه خدا شد ، یوسف کنعانی است
آدم اَر بی دین بُوَد ، راه نجاتش کی بُوَد
چونکه راه آدمی از خود ، ره نفسانی است
آدم دینـدار ، دینـش روح را قوت دهد
رهبر مخلوق گردد ، مرد اگر روحانی است
دین ما اسلامی اس، کی بی عمل ثابت شود
بی عمل یا صحبت تنها ، به دین بهتانی است
جاودانس دین ما، سودش به ما خواهد رسید
سود آن عقبی بُوَد ، نِـی مثل دنیا فانی است
دین عالم گیر ما ،فرمانش از این خاک نیست
آسمانی اس ، نزولش از ره کیهانی است
آدم از حکم الهی ، کی توان غافل شود
یکدم اَر غافل شود ،در بُعد هر ویرانی است
ای بشر ، فرمانبری در راه دین دشوار نیست
راه پاک و صافی اس ، راهش ره آسانی است
دین مطابق شد به وجدان،رأی این هردو یکی است
هر که بی دینس ، یقیناً فرد بی وجدانی است
ای خردمنـدان عالـم ، عالـم باقـی بُوَد
ورنه ذکرش از چه اندر سوره ی قرآنی است
هر که با بی بِخردی، دوران عمرش بگذراند
عمر عقبایش کجا ، در رحمت ربانی است
هرکه بر حق متکی2 نَـبْود ،سخن بیهوده گوس
هرکه غیر از حق سخن گوید، بحق بیگانی3 است
آدم خودکام، سرکش از خوراک و ثروت است
آدم بی مال و ثروت ، فکر لقمه نانی است
پند ما بیهوده نَـبْود ، پند دادن از خداس
هرکه پند از حق نگیرد ، واقعاً دیوانی4 است
یاربا ! بر مسلمینت دمبدم رحمت فرست
هر مسلمان را زِ تو، صد حاجت پنهانی است
ای بشر این عید و این دین در حجاز آمد پدید
درک و فکر و معنی اش ، با ملت ایرانی است
شمع دیدار خدایی ، در جهان روشنتر است
هرکسی مایل به شمعس ،همچنان پروانی است
این سخنهایی که می گویم، نمودم تجربه
تجربه ها از زمانهایی و از آن دورانی است
کار ما نَـبْود نکو ، یارب نکو کن کار ما
کار ما بی رأی تو، در چله ی5 رندانی است
پُـر سخن گفتن نکو نَـبْود ، کمش نیکوترس
آنچه پُرگفتن خوشست ،آن صوت قرآن خوانی است
آفرین بر شعر شیرینت حسن ، از دین بگو
هرکه از حق نمی خواند ، همان کفرانی است
***
1- غاري در شمال مكه 2- تاختن 3- شراب پاك 4- شادي و ميخوارگي 5- نظم و آراستگي 6- سركشي
1- حضرت ابراهیم(ع) 2- تكيه كننده 3- بیگانه 4- دیوانه 5- زِه كمان– رشته نخ
|
نقدها و نظرات
|
درود ها جناب زارع تشکر نظر لطف شماست | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیباااااا