بانوی زاینده رود
خانومی از خطّه زاینده رود
در مجازی این دل ما را ربود
بهر شعر و شاعری ره باز شد
(یا علی گفتیم و عشق آغاز شد)
صحبت از مصراع و بیت و شعر بود
گاه گاهی لایک و گَه کامنت بود
گه سخن بود از عروض و قافیه
گاه می فرمود بانو کافیه
لحظه ای مشتاق بود و پر شرر
لحظه ای دیگر هراسان از ضرر
گاه پس می زد به دست خویشتن
می کشیدش پیش با پای سخن
او خطابم می نمود استاد و من
مهربانو گفتمش اَندر سخن
مدّتی بگذشت در باب هنر
تا که چشمانم شبی گردید تر
حسّ و حالی یافتم دیوانه وار
لرزش دستان و قلبی بیقرار
در تب عشقش بسی می سوختم
لیک هر دفعه لبانم دوختم
تا شبی دادم ز کف صبر و قرار
قلب پاکش را نمودم من شکار
داد بر من یک پیامی با سلام
گفتمش عاشق شدم من والسّلام
مدّتی مبهوت ماند و بی صدا
کنده شد از سینه قلبم ای خدا
گفت:،،استادم تو را یاری کنم
اسم و رسمش را بگو،،کاری کنم
کار خیر است و نباشد جای فکر
عشق بازی نیست جای حرف و ذکر
گو به من نامش چه باشد تا روم
در پروفایلش کمی صحبت کنم
گویمش از پاکی عشق شما
راز این معشوقه را افشا نما
گفتمش ای مهربانوی سخی
پاکی عشقم گواهی می دهی؟؟
گفت : استادم گواهی می دهم
ارج بر پاکی عشقت می نَهَم
حال گو معشوق جانانت که هست؟؟
گفتمش در حال صحبت با من است
ناز چشم و دلربای من تویی
نازنین ، آرام جان من تویی
کرده ای دلداده و دیوانه ام
بی تو کنج سرد یک ویرانه ام
او که من را عاشقم کرده تویی
از دو دنیا فارغم کرده تویی
بی تو روزم همچو شامم تیره است
بی تو غم هایم چنان زنجیره است
آنقَدَر گفتم که یارم نرم شد
اَندک اَندک خو گرفت و گرم شد
مدّتی بگذشت و کم کم عشق ما
شد جنونی سخت اَندر بین ما
از جدایی ها ،جدا گشتیم زود
لعن و نفرین بر دو چشمان حسود
این حکایت راست باشد یا دروغ
گویدت عشّاق را باشد حقوق
علی احمدی (حادثه)
بسیار زیبا و امیدبخش بود
مبارک باشد انشالله