سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 12 خرداد 1403
    25 ذو القعدة 1445
      Saturday 1 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۲ خرداد

        اشکِ مشک(تقدیم به استاد حاج فکری)

        شعری از

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ۲۳:۴۵ شماره ثبت ۷۱۶
          بازدید : ۶۸۵   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

                          
        صف شکست و وز میانِ صف، گذشت،
        بر لبِ آبِ اسیرِ صف نشست،

        مشکِ را از آبِ در بندِ یزید،
        پُر نموداما خودش را تشنه دید،

        لاجرم مشت اش به سوی رود شد،
        روداز دستان او، خوشنود شد!؟

        آب با لب های او شد همجوار،
        تا، کُنَد لب، آبِ مشت اش را شکار،

        ناگهان لب های پُربارِ حسین،
        کودکانِ تشنه و زار حسین،

        را به یاد آورد و گفت،ای نفس من!
        کی، چگونه، مانده ای در حبسِ من؟!

        نفس، با آلِ علی بی گانه است،
        تشنه تراز من، شهِ فرزانه است،

        نفس اگر بینی که این روداین چنین،
        بی وفایی می کنَد با شاهِ دین،

        چُونکه در زنجیرِ مشتی جاهل است،
        وانگهی از شاهِ دین، کی غافل است،

        غیر از این باشد، به دشتِ کربلا،
        می کنَد توفان ، بَرَد آن اشقیا،

        گفت کی عباس، سخن را راه نیست،
        هیچِکس تنها تر از آن شاه نیست،

        وانگهی عباس، بعد از شاهِ دین،
        کی سزاوار استِ مانَد، ماه دین،

        یا ابوفاضل، بخیز،آبی نَنوش،
        بهرِ تشنه کودکان لختی بکوش،

        بر حسین و تشنه کامان شد نژند،
        آبِ را بر نهر ریخت و شد بلند،

        یا علی گویان، مشک اش در بغل،
        مشکِ گریان شد ز پیکان دغل،

        بر سرِ پیمان دو دست و جان نهاد،
        آرزوی تشنه کامان، شد به باد.
        پژواره
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۰ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0