کفنم

عمرتان با برکت بانوی عزیز

درود بانو
زيبا و جالب بود

درود بانوی گرامی
زیبا سروده اید دست مریزاد

درودی از ژرفای وجود حضور محترم استاد بانوی سرزمینم .. آرزو می کنم و از خداوند بزرگ می خواهم هیچگاه عاشقانه سرودن هایتان دچار وقفه نگردند .. بسیار زیبا این جمله را در اندیشه بنده تداعی فرمودید که آنگاه که عشق نباشد مرگ انسان روی داده است اگر چه در زمین باشد . فکر می کنم مرگ* کفنم را به حراج گذاشته

سلام استاد بزرگوار
ممنونم این اینکه نگاه گرمتان به سروده هایم هست
تشکر از این همه محبت شما
سپاسگزارم
در پناه حق باشید با خانواده

بانو قلمتان مجذوب کننده است
درود بر این ذوق هنریتان👏👏💐💐

سلام عزیز دل
بنده نوازی می کنید
سپاس فراوان
در پناه چق

سلام بر بانو یوسفی عزیز و دوست داشتنی

عذرخواهی مرا بابت دیر خوندن شعر هایتان بپذیرید
نکته اولی که به چشمم خورد این بود که قالب رو نثر و انواع ان مشخص کردید که نشان از تواضع شما در قلمتان است تبریک میگم
ای کاش همه ی ما از شما بیاموزیم
اما در مورد سروده ی شما
اینطور به نظرم اومد که در نگارش زمان افعال اشتباهی صورت پذیرفته و مواردی دیگر که عرض میکنم.
مرثیه ی (ای) عاشقانه سروده ام(سرودم)
زمان فعل سروده ام و افتاد یکی نیست که باید یکی باشد
(بنظرم حرف ربط “که” برای اتصال دو بند لازم است)
واژه هایم به لکنت افتاد
انگار
نیش کژدم اصابت کرده(اصابت کردن: به معنای رسیدن تیر به هدف است و نسبت درستی برای نیش کژدم نیست میتوان از خورده باشم استفاده کرد)
تنها ترین ها
واژه ها را صدا میکنند(تکراره “واژه ها” میتوانست کلمه جایگزینی بکار برد)
فکر میکنم
مرگ
کفنم را به حراج گذاشته(پایان باز به لحاظ نگارش فعل است یا باشد لازم میباشد)
با این تفاسیر میتوان اینگونه خواند
مرثیه ای عاشقانه سرودم
که
واژه هایم به لکنت افتاد
انگار
نیشِ کژدم خورده باشم
تنهاترین ها،
کلمات را صدا می کنند
فکر می کنم
مرگ
کفنم را به حراج گذاشته باشد

اما در باب محتوا
در بند اول شاعر میگوید مرثیه ای عاشقانه سروده ام
اشاره به زمان گذشته و در ادامه میگوید واژه ها به لکنت افتاد که اگر اینچنین باشد سرودن نیمه کاره میماند در صورتی که وقتی از فعل ماضی سخن میگوییم منظور اتمام آن کار است و مشکل در ارسال محتوا ایجاد میشود
در بند بعدی نسبت نیش کژدم خوردن به صدا کردن تنهاترین ها نسبتی غیر متعارف است
چون وجه شبه ای وجود ندارد
درست است که استعاره تشبیهیست که یکی از طرفین تشبیه حذف میگردد اما باید ارتباط معنایی بین تشبیهات وجود داشته باشد
بعنوان مثال نمیتوانیم قلب را به نمک تشبیه کنیم چون نسبت شوری به صفات قلب مرتبط نیست

امید که جسارت این کمترین رو میبخشید
بی تردید روح بزرگوار شما اجازه نوشتن نظراتمو داد
به امید خواندن سروده های زیباتر از شما بانوی محترم

من به این حادثه ها محتاجم
به غزل شعر صدا محتاجم
به گل سرخ ارادت دارم
به کمی مهر وفا محتاجم

بداهه ای تقدیم شما

درود فراوان بر شما

درود

درودتان بانو یوسفی گرامی
زیبااااااااااا

سلام بر شما بزرگوار
ممنونم
سپاسگزارم زیبا خواندید
:

سلام و درود برشما شاعر بزرگوار بسیارزیبا و پرمفهوم از شما بابت نگاه پر مهرتان که به شعر عجله داشتید سپاسگزارم

سلام بانو جسارت این برادر کوچکتان را بپذیرید
من نیز با نقد جناب شجاعی موافقم
شما آنقدر بزگوارید که آدم با شما راحت صحبت می کند...

علیکم السلام پسر خوبم
سپاسگزارم
عرض کردم درس می آموزم زگهوار تا گور دانش بجوی
از شما هم ممنونم

درود بر شما با نوی عزیز ...قلمتان ما نا...

زیبا ،اما چه تلخ سروده اید بانو
روزگارتون شیرین

سپاس فراوان عزیزم
عاقبتت شیرین
در پناه حق

سلام و درودتان

تنهاترین ها
واژه هایم را صدا می کنند....

چه زیبا نقطه اشتراک همه اهل دلان را بتصویر کشیدید

زنده و پاینده باشید و همیشه سفره دلتان گسترده

سلام سروده ای زیبا و پرمعنی و مانند همیشه پراحساس از شما نشر یافته است. همیشه سلامت و موفق باشید.

درود بر استاد گرانقدر
نظر لطف شماست

سلام
درود بر شما و اندیشه ی ناب و قلم پر احساستان بسیارعالییییییی