همچوصبح دلنشین!(عشق)
من وفاداری میخواهم از او
تا بسوزم در ره او من وجود خویش را
او مهربانی خواهد از من همچو صبح دلنشین
تا که من در او بمیرانم شب تشویش را
عرفان و اعتراض
............................................................
تقدیس دوچشمان سیاهت!(رباعی عاشقانه)
ای که دیدار تو دم دم همه آیین من است
وی که تقدیس دو چشمان سیاهت همه ایمان من است
با نگاهت تو به چشمانم بریز آب حیات
ای که جان دادن به پایت خوب من،دین من است
عرفان و اعتراض
................................................................................
افسوس که من زن بودم!
آنکه از روز الست بر سر او کوبیدند
آن ستمدیدۀ بی دنده آن روز ازل من بودم
خواستم ،تا که فریادِ بلندِ بودنِ خود باشم
ولی افسوس و هزار درد که من زن بودم
عرفان و اعتراض
............................................................................................
بی توبسرنمیشود!
نقش تو فتادست به آیینۀ جان و نظرم
عشق تو دگر ز سر به در نمی شود
افسوس که در پای تو ای جان روان
سر می رود و ،بی تو به سر نمی شود
عرفان و اعتراض
....................................................................
بی او زندگی نکنم!(عاشقانه)
بی او به زنده بودنم خو نکنم
جز چهرۀ زیبایش هیچ گلی بو نکنم
گویند بگذار که از دیده و دل شود فراموش
اما می میرم و زندگی بی او نکنم
عرفان و اعتراض
................................................
خماری لب تو!(عشق)
آفت عشق تو افتاد به دل و خوارم کرد
در عُلو بودم و سرمست،ولی خاکم کرد
من به بیداری خلق شهرۀ عالم بودم
ولی افسوس، شراب لب تو خامم کرد
عرفان و اعتراض
..................................................................
تو را میخواهمت!(عشق)
تو را می خواهمت ای چشمۀ نوش
تو را می خواهم و ترسم که هرگز
تو را نتوانمت گیرم در آغوش
تویی چون آسمان پر ز باران
منم چون برکه ای ، گشته فراموش!
عرفان واعتراض
..........................................................................
چشم پرنیازش!(عشق)
به چشمانش شدم خیره که تا شاید بیابم
همه شور و نیاز این دلم را
دریغا ، آن دو چشم پر نیازش
به دامان گنه افکند تنم را
عرفان واعتراض
.........................................................
.. مونس جان باش!(رباعی)
گفتم که بیا جان و روان مونس جان باش
ما را ز ره عشق و محبت نگران باش
خون شد دلم از حسرت یک ذره عطوفت
عمری ست که ندیدم،کمی دل نگران باش!
عرفان و اعتراض.
.............................................................................
آیه ناز!
تا لب نگذارم به لبت ای آیه ناز
کوته نکنم ز دست تو دست نیاز
هر چند که بود فاصله ات دور و دراز
از راه تو طنّازِ پری ناز، نمیگردم باز
عرفان و اعتراض
...................................................................
بسيار زيبا و جالب بودند