عجب شهریست یا مولا
یکی را سیل میبردش شبانگاه
دگر اندر کناری شاهد آنجا
یکی در زیر آواری گرفتار
دگر دنبال پول و مال و اموال
یکی میگشت دنبال عزیزش
دگر دزدی که در حال گریز است
یکی دیدم بُریده دست میّت
بَرای بُردنِ دستبندِ مِیّت
یکی در زورقی دیدم گرفتار
دگر آسوده در کشتی به دیدار
بدیدم مادری زار و پریشان
به دنبال عزیزش زار و گریان
یکی را آتش آمد خانه اش سوخت
دگر دیدم که خندان بود و آسود
یکی چون گرگ میماند در اینجا
دگر چون بره ای تنها و بی جا
یکی در کاخ دیدم غرقِ در پول
دگر دیدم که در گوری بیاسود
یکی را پورشه دیدم مرکبش بود
دگر یابو سواری آرزو بود
چه کردیم و چه شد اینگونه یا رّب
چرا اموالِ جمعی گشته غارت
چرا دزدی شده اینک چه آسان
خدایا شاعرت خاموش گردان
خدایا خاموشَم کُن در جوانی
تحمل کی توان چونانکه دانی
بدیدم کودکانی ، کودک کار
به زیرِ بارِ نامردی گرفتار
یکی واکسی دگر گُل میفروشد
برای لقمه ای در جنب و جوش است
کنون بنگر به این دشت شقایق
پر از گلهای زیبا مست و عاشق
زِ دَست هموطن دستی بگیریم
به راه عاشقی پیشی بگیریم
بگیریم دست گلهای شقایق
که گُلباران شود ایرانِ عاشق
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
دستمریزاد
موفق باشید