(یاودود)
متحیرم که چرا زمین .سر مهر را زده بر زمین
چو به هر کسی بکنی تو خیر . به غفلتی بزند یقین
شده ام شبیه شقایقی که رها شدن نماد اوست
تب ناامید و گرفته ام . شده کله گرز اتشین
سره دست قابله های غم متولدم متولدم
که به هر کسی برسد غمی . بشود بزرگ و رسد جنین
تو که از اصول به هم زدی همه عاشقانگی ی مرا
نکنی شروع به صحبتی که در ان نبود فروع دین
تو شنیده ای که عسل و اب .به هم رسند شود خراب
نه عسل منم نه تو اب ناب و بود عشق سکنجبین
همه جا چو قند شکسته ام که به چای تلخ میرسد
و زه بخت بد و زه بخت بد دله عشق من زده انسولین
ته ترم دانش عاشقی نکنی تو باز طلب زه من
که زه شهریه نگرفتنم شده ای جناب دکترین
اگر از تو رسم شود که ما به هم عاشقیم و زبان به نیش
به دهان بچرخد و ما شویم چو مارهای تهی توهین
بکنم به دست تو کهربا . تو به دست من سیاه عقیق
که وفا به یاد تو اورد شده ای چه سخت تو مرمرین
غزلم تمام نمیشود که قصیده ای تو به دفترم
که شبیه دودم و اتشم بگرفته از تو عه ذره بین
)دود(