[برای همسرم که آسمان ها خانه داشت... برای من عزلت خاک را پسندید... برای لیلایم]
دوست داشتنت
ریشه در کتاب های کهن دارد!
پیامبر مهربانم!
آیه های نبوتت را
می فهمم!
همین که نگاهم میکنی
رسالتت تمام شده
دوست داشتنت
دریایی است ژرف و دور دست!
میتوانم غرق تو باشم
چه خوشنود
چه خوشحال!
دوست داشتنت
شبگردی های دو نفره است
در خیابان های تاریک و خلوت
وقتی دستانت
با لهجه ای از مهر
دستهای مرا میخواند
دوست داشتنت
زمان نمی خواهد
بهانه نمیطلبد
مکان ندارد
دوستت دارم
وقتی که چشم هایت را می بندی
وقتی لبخندت پر میکشد
وقتی روسری ات را به باد می سپاری
وقتی به خلوت تنت میخوانی مرا...
دوست داشتنت
شعری است بلند
بر وزن بحر طویل
بی دلیل
و با دلیل
دوست داشتنت
دوست داشتنی است!
دوست داشتنت
ریشه در تاریخ دارد
بر تن و ذهن من هجوم می آورد
مانند هجوم مغول
مانند حمله تاتار
مانند سپاه اعراب...
دوست داشتنت
عهدی است بر گردن من
نذری است نا ادا شده
و فرصتی کمی باقی است
برای دوست داشتنت
به تعداد سال های باقی ماندهٔ عمرم
فرصت دوست داشتنت
چقدر کوتاه است!
سعید فلاحی
تقدیمی زیبایی است