ناز کم کن......
عشق می خواهد دلم، قلب تو کاری می کند؟
از برای بوسه لب های تو ، یاری می کند؟
همچو ایّام گذشته ، بهر دیدارم دلت
شور دارد؟ دم به دم ، لحظه شماری می کند؟
گر بخواهم بار دیگر واله و شیدا شوم
عشوه های دلکِشت رفع خماری می کند؟
اَر دلم ، همچون کبوتر ، پَر کِشد بَر بام تو
قلبت آنرا صید ، چون باز شکاری می کند؟
از برای این سکوت جانگداز زندگی..
نغمه های دل فریبت،، عزم یاری می کند؟؟
پاسخم دِه شوخ چشمم، جان به لب گردیده ام
گر بمیرم بی تو روحم بیقراری می کند........
روزگارم درغیابت چون زمستان شد سیه
گرمی آغوش تو ،،جانم بهاری می کند.....
نازنینم ناز کم کن ، کاین دل خونین من ...
در فراغت هر زمان بی وقفه زاری می کند
فصل هایم آنقَدَر در حسرت روی تو رفت.....
هر شبم از روز ،، حسِّ شرمساری می کند
لعن و نفرین بر جدایی، کاینچنین خوارم نمود
پیش چشم خلق، قلبم مشقِ خواری می کند........
رفتی و این دل برای لحظه ای عاشق شدن........
بر در هر مفلسی هی جیره خواری می کند.......
تقدیمی عزیزان نیض عشق ...حادثه
درودبرادربزگوارم
غمگنانه وزیبابود