جمعه ۲ آذر
بهار شعری از نوید شیروانی
از دفتر بهار نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۰۰:۴۵ شماره ثبت ۶۶۹۸۷
بازدید : ۷۰۶ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب نوید شیروانی
|
مهتاب آویزان به سقفِ آسمانم بود
تنهاییم تنها فقط از دوستانم بود
چندین درختِ کاجِ بی عرفان و بی بودا
سرمایه ی سردِ بهارِ بوستانم بود
دردِ تمامِ نخل های بی سر اینجا
آنسان زیادی بود بیش از آستانم بود
طعمِ جهانی که به اینجا کرد تبعیدم
حتی هنوزم زنده بر روی زبانم بود
غمگین نبودم هرگز اشکالات گیرنده
آوارِ سختی واگذار از مردمانم بود
تا خنده ای بر روی لبهایم شکوفا شد
دستِ کسی از روی عشقش گل ستانم بود
میدانِ مغناطیسِ هر خوبی شدم هرجا
آهن ربا دزدِ شبِ بی پاسبانم بود
این خیر خواهی های بی سود و ثمر اما
یک هدیه از من بر تمامِ خاندانم بود
در باغ سرد و ساکت احساسِ زیبایم
رویای من دیدار آن آرامِ جانم بود
کِی خواهد آمد جمعه ی دیدار یاران پس
از جسم من تنهاتر این روحِ نهانم بود
صوتِ عجیبی در خیالِ من همی آواز
سر داده بر داری که شکلِ ارغوانم بود
انگار هر شب این صدای سبزِ زیبایی
هم قرصِ خواب و هم خودِ آوازخوانم بود
جنگی نبوده جز همین احساسِ هرروزه
این جنگِ هر روزه تناقض در جهانم بود
بار گران دارم ولی انگار ناپیداست
نزدیکی ام تا حق چو مغزِ استخوانم بود
تصویر ها زیبا ولی تصویر ها نسبی ست
کنج قفس فی الواقع هر شب آشیانم بود
بی راز بی آواز بی پرواز آزادیم
انسانیت همرنگِ زیبای خزانم بود
رقص نسیم سرد و بی روحی که میچرخد
هر روز پیش هر کسی یاد روانم بود
در این فرار از ماجرای داغ بی عشقی
فرمانروای خسته ام چشم جوانم بود
فرهاد ها هر روز میگشتند مجنون تر
شیرین فقط سهمِ جهانِ خسروانم بود
اندیشه ی زیبای مجنون شکل بی عاری
عشقِ فراوان غرقِ عمقِ باستانم بود
شد آرمان دیدار یار و آن یکی پرواز
فکرم گذشتن از تمام قاتلانم بود
چندین درخت کاج بی عرفان و بی بودا
سرمایه سرد بهار بوستانم بود
لابد زمستان است صدها سال پِی در پِی
پیشم فقط این خالیِ در استکانم بود
جایش که قدری قرص ماهِ حل شده خوردم
این ماجرا پایانِ تلخِ داستانم بود .
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و شورانگیز بود