سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بهار

        شعری از

        نوید شیروانی

        از دفتر بهار نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۰۰:۴۵ شماره ثبت ۶۶۹۸۷
          بازدید : ۷۰۶   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نوید شیروانی



        مهتاب آویزان به سقفِ آسمانم بود
        تنهاییم تنها فقط از دوستانم بود
        چندین درختِ کاجِ بی عرفان و بی بودا
        سرمایه ی سردِ بهارِ بوستانم بود

        دردِ تمامِ نخل های بی سر اینجا
        آنسان زیادی بود بیش از آستانم بود
        طعمِ جهانی که به اینجا کرد تبعیدم
        حتی هنوزم زنده بر روی زبانم بود


        غمگین نبودم هرگز اشکالات گیرنده
        آوارِ سختی واگذار از مردمانم بود
        تا خنده ای بر روی لبهایم شکوفا شد
        دستِ کسی از روی عشقش گل ستانم بود

        میدانِ مغناطیسِ هر خوبی شدم هرجا
        آهن ربا دزدِ شبِ بی پاسبانم بود
        این خیر خواهی های بی سود و ثمر اما
        یک هدیه از من بر تمامِ خاندانم بود

        در باغ سرد و ساکت احساسِ زیبایم
        رویای من دیدار آن آرامِ جانم بود
        کِی خواهد آمد جمعه ی دیدار یاران پس
        از جسم من تنهاتر این روحِ نهانم بود

        صوتِ عجیبی در خیالِ من همی آواز
        سر داده بر داری که شکلِ ارغوانم بود
        انگار هر شب این صدای سبزِ زیبایی
        هم قرصِ خواب و هم خودِ آوازخوانم بود


        جنگی نبوده جز همین احساسِ هرروزه
        این جنگِ هر روزه تناقض در جهانم بود
        بار گران دارم ولی انگار ناپیداست
        نزدیکی ام تا حق چو مغزِ استخوانم بود

        تصویر ها زیبا ولی تصویر ها نسبی ست
        کنج قفس فی الواقع هر شب آشیانم بود
        بی راز بی آواز بی پرواز آزادیم
        انسانیت همرنگِ زیبای خزانم بود


        رقص نسیم سرد و بی روحی که میچرخد
        هر روز پیش هر کسی یاد روانم بود
        در این فرار از ماجرای داغ بی عشقی
        فرمانروای خسته ام چشم جوانم بود


        فرهاد ها هر روز میگشتند مجنون تر
        شیرین فقط سهمِ جهانِ خسروانم بود
        اندیشه ی زیبای مجنون شکل بی عاری
        عشقِ فراوان غرقِ عمقِ باستانم بود



        شد آرمان دیدار یار و آن یکی پرواز
        فکرم گذشتن از تمام قاتلانم بود
        چندین درخت کاج بی عرفان و بی بودا
        سرمایه سرد بهار بوستانم بود



        لابد زمستان است صدها سال پِی در پِی
        پیشم فقط این خالیِ در استکانم بود
        جایش که قدری قرص ماهِ حل شده خوردم
        این ماجرا پایانِ تلخِ داستانم بود .
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۲۲:۱۸
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و شورانگیز بود خندانک خندانک خندانک
        نوید شیروانی
        نوید شیروانی
        چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۷ ۱۰:۲۷
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اختر مراد
        يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۰۷:۵۴
        خندانک خندانک خندانک
        نوید شیروانی
        يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۱۳:۵۱
        خندانک ممنون از لطف تماشاتون . جز این موردی هست که بخواید گوش زد کنید ؟
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ ۲۲:۵۱
        درود خندانک خندانک خندانک
        نوید شیروانی
        نوید شیروانی
        سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ۰۸:۳۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول رفیقی
        دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۱۶
        در این فرار از ماجرای داغ بی عشقی
        فرمانروای خسته ام چشم جوانم بود🌷🌷👌👌👌👌
        درود فراوان شاعر گرامی بسیارزیبا بود🌷🌷🌷
        نوید شیروانی
        نوید شیروانی
        سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ۰۸:۳۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نوید شیروانی
        سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷ ۰۶:۳۴
        نظر لطف شماست .
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2