يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر فاطمه مرادقلی(خزان سرخ)
آخرین اشعار ناب فاطمه مرادقلی(خزان سرخ)
|
شده این روزا دلِ من.شبیه ِ یه تیکه از سنگ
حالا اون روزا گذشته.دل واسه گریه شده تنگ
بدجوری عجیب شدم من.میگیره دلم بهونه
واسه گرمی و محبت واسه عاشق دیوونه
نکنه مرده امیدم.شایدم سرده نگاهم
آغوشِ سیاهِ شیطون نکنه شده پناهم
چشایی که می درخشید شبیهِ نورِ ستاره
دیگه رودخونه ی اشک و روی گونه م نمیاره
همه با بُهت می نویسن از غرورم
یعنی من همون آدم شادیم که بودم؟
شایدم همون که بودم هنوزم هستم و هستم
ولی تا ابد همیشه.دفترِ عشقت و بستم
اونی که ثانیه میشمرد واسه ی لحظه ی دیدار
خسته شد از اون نگاهت که جامونده روی دیوار
توی سینه م توی ذهنم ندارم هیچ آرزویی
گُلایِ سرخم و کشتم.ندارن هیچ رنگ و بویی
خدایا برس به دادم.نمی خوام تلخیم بمونه
راه برگشتنِ عشق و آخه کی جز تو میدونه؟؟؟
خزان سرخ
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام علیک صبح عالی هم متعالی مرسی عزیزم لطف داری | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ترانه زیبایی است