1) وا می کشم دستم را از برکه های یخ
تنور خانه هنوز روشن است
پر میکشم از این زمین دلمرده
چراغ کهکشان هنوز روشن است
2) کورسوی چراغ کلبه ای را
می بینم در آن دور دستها
شاید آنجا خانه ای باشد
و یا آتشی گرم
که در این زمستان سخت
یارایم کند
3) پر میکشم از این زمین دل مرده
چراغ کهکشان هنوز روشن است
شاید آن کورسو از دلی کهکشانی باشد
شاید فراخواندم
شاید بسوزاندم
شاید تا به او رسم خاموش شود
و یا تنها لحظه ای ،....
تاریکی هایم را رروشن کند
4) فرصت اما ،
برای چند شاید دیر است
شاید تنها برای یک شاید
پر می کشم از این زمین دلمرده
پس آن کدامین شاید
کدامین روح سرکش
کدامین امید ؟
نمی دانم
5) کورسوی چراغ کلبه ای را
می بینم در آن دور دستها
شاید تنها برای دیدن
برای نگریستن
شاید برای آن دو چشم سیاه
پر می کشم از این زمین دلمرده
6) رنگها را بسیار دیده ام
در پیکرها
رنگها ، همان یخ های برکه
همان زمین دلمرده
رنگها همان زیور طلا
رنگها همان پرواز
پرواز اما ،
با یک رنگ
7) یک رنگ پرواز
بدور از رنگها
بدور از پیکرها
می خواهم پرواز کنم
پروازی با یک رنگ
می خواهم تاریک باشم
تاریک باشم تا آن شب تاب
در آن دوردستها ،
روشنم سازد
8) به آن خواهم رسید
روشن خواهم شد
روشن تر از نور
روشن تر از برفهای کوهسار
9) در آن اوج غرق خواهم گشت
در آن سپید یک دست
در آن سپید ناشناس
سپیدی که خیره ترم خواهد ساخت
10) کورسوی چراغ کلبه ای را
می بینم در آن دور دستها
پر می کشم از این زمین دل مرده
با یک رنگ پرواز
با پرواز سیاه
بدور از رنگها
بدور از پیکرها
شاید تنها برای دیدن
شاید تنها برای آن چشمان
11) کورسو چشمک میزند برایم
کورسو می خواند برایم
به آن می رسم
تو گوئی این همه غصه
تو گوئی این همه رنج
تو گوئی سفر
سفری از مبدا به مبدا
تو گوئی پایان
پایان سفیدی
نه سپیدی
که سیاهی
باز هم رنگها
باز هم پیکرها
12) کورسوی چراغ کلبه ای را
می بینم در آن دور دستها
پر می کشم از این زمین دل مرده
شاید نه برای دیدن
شاید نه برای آن چشمان
شاید تنها برای یک پایان
تنها برای یک پایان