سراب

((سرآب))

سالها رفتم ولی دیدم ،سرآبی بیش نیست
هر کجا گشتم، نشانش را بدیدم نیست ،نیست
هر که را پرسم سراغش ، پاسخم میداد، کیست؟
چون نشان دادم ،نشانش ، جمله گفتند ،نیست ،نیست
نا امید از دیدنش ، رفتم در مسجد ، ولی
واعظ شهرم بگفتا ، لیلی ات اینجا نیست
بر در میخانه رفتم ، ساقی ترسا بگفت 
هیچ نشانی از رُخ لیلا،بجام ما ، نیست
چون ندیدم هیچ نشانی من از او ،مجنون شدم
سوی صحرا رفتم و فریاد کردم ، نیست ،نیست
عاقبت هم دلشکسته ،خانه ام ویرانه شد
در دل ویران ما هم لیلی ما ، نیست ،نیست
چشمها بستم که شاید ،من بخواب بینم ،ولی
در میان خواب هم لیلای ما را راه نیست
ناگهان آمد ندا، دیگر سیاوش ناله بس!
این روزها دوره لیلی و مجنون ، نیست نیست
عاشقی بیهوده کالایی است میان نسل چت!
هیچکس در کهنه بازارش ، خریدار نیست،نیست💔
SIAسیاوشVSH
       1397/2/18