زندگی زیبا ست
"برف می بارد"
"برف می بارد"
به روی خانه های کاه گلی با با مهای زنگی و بی رنگ
برف می بارد
برف می بارد
به روی این زمین و کرده آن را از سپیدی چون عروسی با دلی دلتنگ
در کنار شعله ی آتش در این برف زمستانی
درون کلبه ی باریک و نورا نی
عمو نوروزِ قصه باز گشته ، قصه می گوید برای مردم ایران
نه قصه بلکه از فخر و غرورِ مردمی چون کوه میگوید
"بچه های من"
"گفته بودم زندگی زیباست"
"زندگی آتشگهی دیرینه پا برجا ست"
"گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست"
"ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست"
باز می گویم زندگی زیباست
زندگی مانند فریادی به لب هر لحظه پا برجاست
زندگی دست محبت برکشیدن بر سرِیک طفل بی رویاست
زندگی درد و غم و فریادِ مظلومی تک و تنهاست
زندگی دادن سلامی بی ریا و بی تکلف برهمه دنیاست
" "آری آری زندگی زیباست
زندگی دردی نهفته در دل رویا ست
واما قصه ی خود را چنین آغاز کرده قصه گوی ما عمو نوروز
بچه های من
"روزی بود و روزگاری بود"
"روزگار ِتلخ و تاری بود"
روزگار تلخ و تار و نا گواری بود
آن هجوم لشکر دشمن به میهن
بی محابا ترک تازی ِجهانی بود
غارت اموال مردم بی گمان آن را نشانی بود
دست خون آلود ورذل دشمنان برمردم و اموال آنان
ناگهانی بود
در چنین وضعیتی دشمن بسی مسرور و پُر ، از شادمانی بود
پیر مردان با دلی افسرده و غمگین
مادرانِ دل شکسته با دلی چرکین
دختران حیرت زده از دشمن ننگین
و جوانان وطن آماده ی رزمی بسی سنگین
چند روزی را بِسرکردند
آری آری
درچنین وضعیتی خاموش و وهم آلود
زندگی داده دگر زیبایی خود را ز دست و گشته است در بند
و دشمن می دهد ما را گهی دشنام وگاهی پند
"تا کجا تاچند"
من که میدانم که دیگر زندگانی نیست زیبایی
چند روزی که بدینصورت سحر گردید
به ناگاه یک گروهی از دلیران ِجوانان وطن
مانند سردارِ سپاه ما جهان آرا
ندا در داد و گفت بر دشمن ا و اما
که اینجا خاک ایران است
اگر بر ملتِ این خاک و بر ، ظلمی نمایی
خاندانت رو به ویران است
سپس سردار با آهنگ دیگر با خدا نجوای دیگر کرد
که ای پروردگارِ این جهان و صاحب عالم
که در راه وطن کشته اگر گردم
شهیدم من براه میهن و دینم
در این راه پس خدایا یاریم کن
ای خدای دین و آیینم
سپس برقلب دشمن تاخت و بعد از زمانی چند
بجا مانده از ا و یک پیکر بی جان و بی روحی
که می گوید شهیدان زنده ا ند هر چند
اگر روحی نمی بینند به جان و جسمشان پابند
آری آری
زندگی مانند نوری در دل تاریک شب پیداست
آری آری زندگی زیباست
زندگی دردی نهفته در دل رویاست
سپس دیگر دلیران وطن بر دشمن ظا لم
هجوم آورده و ا و را عقب راندند
از آن پس شهر خونین شهر ما را
شهر خرمشهر خواندند
که این قصه به تنهایی خودش یک قصه ی شیوا ست
آری آری زندگی زیباست
زندگی دردی نهفته در دل رویا ست
زندگی احساس آرامش دراین دنیاست
زندگی مانند نوری در دل تاریک شب پیداست
زندگی زیبا ست
پ _ ن : شاعران گرامی و اساتید محترم باسلام و عرض ادب و احترام و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه ی شما گرامیان به درگاه خداوند مهربان
سروده ی فوق با الهام از شعر آرش کمانگیر مرحوم سیاوش کسرایی در تمجید از غرور آفرینان کشور در آزادی خرمشهر سروده شده است و ابیاتی نیز از سروده ی زیبای استاد کسرایی به اقتضای این سروده در آن گنجانده شده است امیدوارم
بتوانیم گوشه ای از جانفشانیهای این عزیزان را باز گو کنیم ارادتمند همی شما عزیزان حمید نوری (احمد)
درودبرشما
زیبابود