دلم ایام همه به کامش بود
اسب وحشی دهر رامش بود
عشق وی یکه اهتمامش بود
دختری که شرر شرابش بود
بس هنر کو به دلبری دارد
کی دلم میل دیگری دارد
روز اول که دیدمش اورا
کرد مستم چو آب انگورا
بو چه آیا؟ گلم؟ مهم؟ خورا؟
ساحری یا پری و یا حورا؟
شوقِ عشق و نفس شد او من را
آمد و همه کس شد او من را
دلِ تنها به عشق او خو کرد
چه بگویم چه با دلم او کرد
دلِ وحشی به روی او رو کرد
لانه در طاق آن دو ابرو کرد
گو سر آید چکارم ار دل نیست
گو سرآید که چارم از دل نیست
بوسه اش بو سه جان تازه مرا
بوسه هایی که بی اجازه مرا
عشق داغی چنان گدازه مرا
چشمهایی که شد مفازه مرا
رامِ ابروش روز و شب شد طی
پیِ ما او و ما پِـی اش پاپِـی
مویش از ایلِ آبشاران بود
چشمش از قومِ میگساران بود
گونه اش گونه ای ز ناران بود
خور او را ز خواستاران بود
مرغِ دل راه رویِ او می جُست
وان نگاهش کمان پرانی چُست
راهِ ما بو که راحِ ما او بو
یار بی گاه و گاهِ ما او بو
حور و روح و پناهِ ما او بو
عشق و تنها گناهِ ما او بو
غم خزید و ز ما دو دوری کرد
بو چو او دل کمی صبوری کرد
قلبکم زد شکست و رفت از بر
آرزو را برید بال از پر
ز شبم برد مه ز روز ازهر
رفت و آمد شبی حزین از در
گرچه تاریک شد شبم یکدست
پسِ هر شامِ تیره صبحی هست
میرود تلخی همچو شیرینی
روز بعد روزگار نو بینی
به دل از عرض و از سما کینی
مده جا که شبیه تو کی نی؟
مهر فردا بتابد و میبین
گل عشق غنچه میکند ، به یقین
جالب و زیبا بود