بهورز(مراقب سلامت روستا) با اصلاح
یک خانه ای در روستا، شد مرکز مهرو وفا
هرجای آن نورخدا،از هر بدی گشته جدا
هرخشت این زرخانه ام باصد دعا گشته بنا
شالوده اش بر پاشده از قلب های باصفا
این خانه ام چون مأمنی براهل ده گشته به پا
تا که زهر درد و بلا با لطف حق گردد رها
هر صبحگه من منتظر تا که ببینم روی دوست
تا که گل سرخ دلم بر خود بگیرد بوی دوست
یخچال تزریقات را هرروز با نام خدا
بادقتی چک می کنم زیج حیات روستا
بعدازکلر سنجی شده کارم شروع با شورو حال
بادفترِ پیگیریِ روزانه بر طبق روال
من بر گروه های هدف پیگیر می گردم دوان
تا پیش گیری ها کنم هر غصه و هر درد جان
یک مادری با بار گل آید به سوی خانه ام
از نور او روشن شده این خانه و کاشانه ام
یک پیر آید با عصا ،لرزان به امید شفا
با قند و چربی مبتلا ،یارب تو دردش کن دوا
در طرح مانا کودکی تب دار و بی حال آیدم
بر طبق بوکلت دانمش دارو درمان بایدم
بیماری واگیر را هرروز پیگیری کنم
تا انتقالش برهمه جمله جلوگیری کنم
آموزش مردم شده اولاترین اهداف من
من از اهمش هرچه گویم کی ادا کردم سخن؟
کارمحیط و حرفه ای واجب تر از هر کارمن
حفظ محیط روستا سرلوحۀ کردار من
از کارو از کرد ارمن شد ریشه کن صد درد و غم
تزریق واکسن های من صد درد بد را کرده کم
طرح سما وهم سبا تازه ترین کار من است
کی گفته ام این کارها یکباره سربار من است
طرح جوانان کرده کارم را کمی سنگین ترش
عیبی ندارد جان وتن کرده فدای آن سرش
سامانۀ سیب آمده تا کارمن کمتر شود
اما خودش باعث شده خاکی دگر بر سر شود
القصه هر جا نکته ای هر جای این ده مشکلی
از شیر مرغ و آدمی، هر قصه و درد دلی
هر جا دلی آشفته شد،دربند غم ها بسته شد
یا با مرض آلوده شد ،آزره یا که خسته شد
آخر تمام کار او ، هر نکته در اسرار او
درخانه ام بامن شده غم خواری و تیمار او
گرچه به جای ده نفر درخانه تن مشغول شد
اما به درگاه خدا این شغل من مقبول شد
کی خسته و کی پر غمم از حجم و کارو بار خویش
من که شدم وقف دلم از نیکی پندار خویش
بی هیچ سوئی در نظر در خدمت این روستا
من روز وشب آماده ام تا جان وتن سازم فدا
این سنگرایمان من ، این خانۀ بهداشت است
خشنودی و مهر خدا تنها مرا پاداشت است
سرباز گمنام وطن بهورز با ایمان منم
در پهنۀ ایران زمین چون ابر پر باران منم
پیرزاد