درجوار جویبار
.
درمیان باغ خرم در جوار جویباری
شاد بودم درهوای خوب و پاک نو بهاری
باد می زد نرم نرم و می درخشید آفتاب
موج می زد چهره ی خندان خورشید روی آب
در چمن ها هر چرنده دور از غم می چمید
برسمن ها هر پر نده شاد و خرم می پرید
بر حریر سبزه ها پوپک از این سو شادمان بود
در کنار سرخ گل بلبل از آن سو نغمه خوان بود
می رسیداین نزد گلشن با درود و باترانه
می دوید آن سوی سوسن با سرود عاشقانه
صبحدم با مرغ خوشخوان می نمودم همزبانی
سوت میزد لای و لایی لای و لای از هر کرانی
مست بودم آه آری مست از دیدار یاری
مست از بوی دلا ویز بهار غمگساری
به چه زیبا و دل انگیز و دل آ را بود آن روز
پر گل و پر سنبل و پر لا له صحرا بود آن روز
روزگار عشق بود و وقت امید وجوانی
عهد عیش و عهد نوش و پای تاسر شاد مانی............
نوبهار عمر می رفت مثل آب جویباری
در جوارجویبارو باغ دایم نو بهاری
درشکوفه زار نارنج چون شکوه نو جوانی
شاد بودم ازشمیم عشق یار جاودانی..........
.................................