آه ام نرم وبی صدا
به خیز برف ها
بریده نفس ها
یادهاونگاه ها
کوچه های بن بست به دیواروحشی
افقهای خنجری
لرز درتن رنجورروز
نقش های پنجره های حنجر سوز
دردم بخارآلوده بی کسی
خفته دربرف
تن بیمار یتیمی به عتب
می نوازدسازصامتهای تب
آه می خیزد به سازش کوک ناپیدای زشت
درغریوی ،که این منم ،پشت سکوت
می کشم چشمم به دریایی ماه
عمق نقاشی من، وجدا ن سرد وپنجره
آه می سوزد نفس
در پنجه سنگین درد
آه من درکلّه بندان شب بوران وبرف
می کشد دردش به این تصویر حرف
هان منم بالا نشینها سرد وبیمارم ودر یادپدر
ناله می بافم به اندام کرخت ونازکم درپله های پشت در
این منم تصویر درد عدل سرگردانتان
درتن دیوار ایامم به نقد خوابتان
این منم بالانشین ها ،من!آه ام؟اسیر حرفها
کلّه بند ابر شبگیرم به درد گفتها
برفها ها وحرف ها پشت زمستان بلند
آب می گرددنقش این بی نقش ها
درآن ور بالا نشین هایم
آن طرف ، حجمکمی یخ آبها
سردم در یاد این بیدادها
من به برف کوچه ویرانم
شاید برفی ام یک آدم برفی
به دردم آن طرف
آن ور نازک خیالی های تان
این منم افتاده در برفم به خنجرهای تان
به تحلیل بلند گفته هاتان
نقدبازی های تان
این منم دردی مدام
سرد وبی روحم ،تمام
آه... ای بالانشنها برفی ام
در دکستاب گوش زیبای پرمقدارتان
سردوبی روحم کنج دیوار پگاهی
عکس چتگاهی ،گروهی
درشب شومینه ها، نازک خیالی ها
درگروه سرخوش بالانشین ها
جام ها را درسلامت می کشند
درتبی بی درد این جامعه گوشی گوش ها کر می شود
من بساط گفته هایم برفی ام
من بگردابم گمانم سردی ام
چهره بیمار هربی دردی ام
درکف این کوچه ام من مرده ی، شبگردی ام
درودتان استاد ارجمند