هوا خوب است
سرخوش دل به خیابان می زنم
سمفونی برگ ریز
چقدرتماشایی است!
کاش می توانستم
پاییز را به خانه ببرم
درختچه های مصنوعی ناتوانند
درمقابل هنرنمایی خدا!
**********
پاییز آمده است
سرمی کشم باولع
جام زیبایی ها را!
اما نه مست نمیشوم!
دلم می گیرد وقتی می بینم
ازدحام برگهای خشک
رفته گر شهرمان راعاصی کرده!
نمی دانم چرااین شاعر
عادت کرده
**************
پاییز منم که زاروزردم بی تو
مانند درختی
که شکوهش گم شد!
**************
مثل پاییز
که دستش به بهار نمی رسد
ازتو جاماندم و
پایان فصل انتظار نمی رسد
*************
پاییز
داردبه پایان فکر می کند!
سوزخزان
عریان کرده زخم درختان را
ومن دوباره
لباس دلتنگی می پوشم!
*****************
پاییزآخرین نفسهایش رامی کشد
ومن بی توهنوزهم
درابتدای جاده های بی قراری ام!
پانوشت:
دوستان بزرگوارم ببخشید که کمی طولانی شدو
کلی شعرتکراری پختم
تقصیرپاییزه که دست ازسرماشاعرابرنمی داره
من تقصیری ندارم روهم تلمبارشده بودن دیدم داره پاییز باروبندیلشو می بنده
تاریخ مصرفشون تموم میشهدوستون دارم هوارتااااااااا
درابتدای جاده های بی قراری ام!
سلام و درودی از جان تقدیم حضرت استادم بانو جمیله عجم عزیز مثل همیشه از چرخش قلم زیبایتان لذت می برم دست مریزاد