سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 29 آبان 1403
    18 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 19 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۲۹ آبان

        دل هر نوجوان آبستن غم :

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر صد غزل از کوچه دیوانه ها نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ ۱۹:۵۱ شماره ثبت ۶۱۰۸۹
          بازدید : ۴۰۴   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        شبي در كلبه ما نور افتاد صداي رامش تنبور افتاد شبي در برزخ ما لاله گون شد دو چشمم در فراقش پر زخون شد بيا تا در شب سينا بخوابيم به گردنهاي گاوان غم بتابيم بيا تا گرد موسي مل بباريم سبد داران او را گل بكاريم به فرمانش سر تعظيم آريم به جان دشمنانش بيم آريم خدايا گرد ما را غم گرفته ست به چشم كودكان شبنم نشسته ست خدايا كودك ما نامداراست ندارد نام و نامش نام دار است صبا دارد جواز سر بلندي كه دارد در نفسها دردمندي صبا هم در صبا تعبير گردد همه غمها ز غفلت سير گردد به زير چكمه موران سليمان بجاي پاي ايمان پاي شيطان بريزد گر زموجش آب يزدان شبيخون ميزند گودال موران الهي ما كنار مي فروشيم نيستانزاده و در ني خروشيم الهي بر شب آدينه سوگند به شمع و لاله و آئينه سوگند الهي تاولستان رنگ خون است تركهاي تهي دستان زبون است الهي در دل خود نور داريم سري بشكسته پر شور داريم تو خود آئينه داري بر دل ما صفاي بت پرستي محفل ما الهي ساربانان خسته گشتند به آب اشتران دلبسته گشتند دل هر نوجوان آبستن غم به شبهاي غريبان اشك نم نم الهي در بغل ما خار داريم سري بشكسته بر ديوار داريم الهي سينه ما فصل درد است بهاران در مصاف آه سرد است ميان هر گره خاري نهادند به دست پينه ها باري نهادند الهي ناي بلبل ناي ما هم به زبرستان عالم جاي ما هم تو مرز خرمي با نور هستي تو بر نيزار ما تنبور هستي كمي دف ذره اي مي جرعه اي آب بياور مي به بيداري نه در خواب يقين دارم كه بر مي گردي ازطور تو خواهي بشكني آئينه نور تو لبريز از شراب و آب و نوري تو تنگستان عزلت را ظهوري الهي بركه مهتاب خالي ست گلاب و آب و درياها خيالي ست الهي شبنمي بر گل نداريم به پيش لاله ها سنبل نداريم الهي درد ما را نيست دارو تو گفتي مي رسد پس كيست دارو ؟ خدا داني سماع و عشق و نور ست خدا داني كه الفاظ زبور است خدا گل را ميان خار روياند به عشق گل لبي بسيار روياند خدا خود را چنين در ياد آورد به شيرين وارگان فرهاد آورد همين حالا خدا در سينه ماست خدا در هر نظر آئينه ماست تو معناي زبور و دير مائي سبب سازي كه در هر خير مائي چرا هجرت به ويراني زياد است چرا در گرده گل اعتياد است من و آئينه امشب در نمازيم چرا پس با رياكاران بسازيم من و گل در سفر بوديم ديروز كه ناگه اوفتاديم در تب و سوز مگر ما با گل نرگس چه كرديم مگر ما با گل نرگس چه كرديم باقر رمزی باصر
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۰۹:۲۴
        خندانک خندانک خندانک
        سلام استادبزرگوارم خندانک
        بسیارزیبابود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۳:۵۳
        شبي در كلبه ما نور افتاد
        صداي رامش تنبور افتاد
        شبي در برزخ ما لاله گون شد
        دو چشمم در فراقش پر زخون شد
        بيا تا در شب سينا بخوابيم
        به گردنهاي گاوان غم بتابيم
        بيا تا گرد موسي مل بباريم
        سبد داران او را گل بكاريم
        به فرمانش سر تعظيم آريم
        به جان دشمنانش بيم آريم
        خدايا گرد ما را غم گرفته ست
        به چشم كودكان شبنم نشسته ست
        خدايا كودك ما نامداراست
        ندارد نام و نامش نام دار است
        صبا دارد جواز سر بلندي
        كه دارد در نفسها دردمندي
        صبا هم در صبا تعبير گردد
        همه غمها ز غفلت سير گردد
        به زير چكمه موران سليمان
        بجاي پاي ايمان پاي شيطان
        بريزد گر زموجش آب يزدان
        شبيخون ميزند گودال موران
        الهي ما كنار مي فروشيم
        نيستانزاده و در ني خروشيم
        الهي بر شب آدينه سوگند
        به شمع و لاله و آئينه سوگند
        الهي تاولستان رنگ خون است
        تركهاي تهي دستان زبون است
        الهي در دل خود نور داريم
        سري بشكسته پر شور داريم
        تو خود آئينه داري بر دل ما
        صفاي بت پرستي محفل ما
        الهي ساربانان خسته گشتند
        به آب اشتران دلبسته گشتند
        دل هر نوجوان آبستن غم
        به شبهاي غريبان اشك نم نم
        الهي در بغل ما خار داريم
        سري بشكسته بر ديوار داريم
        الهي سينه ما فصل درد است
        بهاران در مصاف آه سرد است
        ميان هر گره خاري نهادند
        به دست پينه ها باري نهادند
        الهي ناي بلبل ناي ما هم
        به زبرستان عالم جاي ما هم
        تو مرز خرمي با نور هستي
        تو بر نيزار ما تنبور هستي
        كمي دف ذره اي مي جرعه اي آب
        بياور مي به بيداري نه در خواب
        يقين دارم كه بر مي گردي ازطور
        تو خواهي بشكني آئينه نور
        تو لبريز از شراب و آب و نوري
        تو تنگستان عزلت را ظهوري
        الهي بركه مهتاب خالي ست
        گلاب و آب و درياها خيالي ست
        الهي شبنمي بر گل نداريم
        به پيش لاله ها سنبل نداريم
        الهي درد ما را نيست دارو
        تو گفتي مي رسد پس كيست دارو ؟
        خدا داني سماع و عشق و نور ست
        خدا داني كه الفاظ زبور است
        خدا گل را ميان خار روياند
        به عشق گل لبي بسيار روياند
        خدا خود را چنين در ياد آورد
        به شيرين وارگان فرهاد آورد
        همين حالا خدا در سينه ماست
        خدا در هر نظر آئينه ماست
        تو معناي زبور و دير مائي
        سبب سازي كه در هر خير مائي
        چرا هجرت به ويراني زياد است
        چرا در گرده گل اعتياد است
        من و آئينه امشب در نمازيم
        چرا پس با رياكاران بسازيم
        من و گل در سفر بوديم ديروز
        كه ناگه اوفتاديم در تب و سوز
        مگر ما با گل نرگس چه كرديم
        مگر ما با گل نرگس چه كرديم
        باقر رمزی باصر خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        باقر رمزی ( باصر )
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۵:۰۸
        سلام و درود بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ممنونم از توجه جنابعالی
        نمیدانم چرا صفحه ارسال شعر من به هم ریخته ابزارها را نمایش نمی دهد
        ارسال پاسخ
        احمد خدادادی دهکردی
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۰:۰۶
        درودبراستادرمزی عزیز مثل همیشه زیبا ودلنشین
        احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        باقر رمزی ( باصر )
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۵:۱۰
        شبي در كلبه ما نور افتاد
        صداي رامش تنبور افتاد
        شبي در برزخ ما لاله گون شد
        دو چشمم در فراقش پر زخون شد
        بيا تا در شب سينا بخوابيم
        به گردنهاي گاوان غم بتابيم
        بيا تا گرد موسي مل بباريم
        سبد داران او را گل بكاريم
        به فرمانش سر تعظيم آريم
        به جان دشمنانش بيم آريم
        خدايا گرد ما را غم گرفته ست
        به چشم كودكان شبنم نشسته ست
        خدايا كودك ما نامداراست
        ندارد نام و نامش نام دار است
        صبا دارد جواز سر بلندي
        كه دارد در نفسها دردمندي
        صبا هم در صبا تعبير گردد
        همه غمها ز غفلت سير گردد
        به زير چكمه موران سليمان
        بجاي پاي ايمان پاي شيطان
        بريزد گر زموجش آب يزدان
        شبيخون ميزند گودال موران
        الهي ما كنار مي فروشيم
        نيستانزاده و در ني خروشيم
        الهي بر شب آدينه سوگند
        به شمع و لاله و آئينه سوگند
        الهي تاولستان رنگ خون است
        تركهاي تهي دستان زبون است
        الهي در دل خود نور داريم
        سري بشكسته پر شور داريم
        تو خود آئينه داري بر دل ما
        صفاي بت پرستي محفل ما
        الهي ساربانان خسته گشتند
        به آب اشتران دلبسته گشتند
        دل هر نوجوان آبستن غم
        به شبهاي غريبان اشك نم نم
        الهي در بغل ما خار داريم
        سري بشكسته بر ديوار داريم
        الهي سينه ما فصل درد است
        بهاران در مصاف آه سرد است
        ميان هر گره خاري نهادند
        به دست پينه ها باري نهادند
        الهي ناي بلبل ناي ما هم
        به زبرستان عالم جاي ما هم
        تو مرز خرمي با نور هستي
        تو بر نيزار ما تنبور هستي
        كمي دف ذره اي مي جرعه اي آب
        بياور مي به بيداري نه در خواب
        يقين دارم كه بر مي گردي ازطور
        تو خواهي بشكني آئينه نور
        تو لبريز از شراب و آب و نوري
        تو تنگستان عزلت را ظهوري
        الهي بركه مهتاب خالي ست
        گلاب و آب و درياها خيالي ست
        الهي شبنمي بر گل نداريم
        به پيش لاله ها سنبل نداريم
        الهي درد ما را نيست دارو
        تو گفتي مي رسد پس كيست دارو ؟
        خدا داني سماع و عشق و نور ست
        خدا داني كه الفاظ زبور است
        خدا گل را ميان خار روياند
        به عشق گل لبي بسيار روياند
        خدا خود را چنين در ياد آورد
        به شيرين وارگان فرهاد آورد
        همين حالا خدا در سينه ماست
        خدا در هر نظر آئينه ماست
        تو معناي زبور و دير مائي
        سبب سازي كه در هر خير مائي
        چرا هجرت به ويراني زياد است
        چرا در گرده گل اعتياد است
        من و آئينه امشب در نمازيم
        چرا پس با رياكاران بسازيم
        من و گل در سفر بوديم ديروز
        كه ناگه اوفتاديم در تب و سوز
        مگر ما با گل نرگس چه كرديم
        مگر ما با گل نرگس چه كرديم خندانک خندانک خندانک :3
        ممنونم از توجه عالی
        ارسال پاسخ
        احمد خدادادی دهکردی
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۴:۴۴
        شما دریای شعر هستید درودبراستادعزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سهیل بهنود
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۶:۲۹
        سلام خندانک
        استادرمزی گرامی خندانک خندانک
        عالی وسزاواروددنشین وبدیع سروده اید خندانک خندانک خندانک
         موسی عباسی مقدم
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۷:۰۷
        درود بر رمزی عزیز زیبا بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        روح اله سرداری
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۱۸:۰۸
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۲۱:۵۶
        .




        درود ها والا قدر خندانک

        بسیار زیباست خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        .
        رعنا بهارلویی  تخلص باغبان
        يکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ۲۳:۵۷
        درود بر استاد گرانقدر
        مثنوی بسیار عالی که حکایت ازدرد جامعه دارد سروده اید
        احسنت برشما
        علی نصرالهی (مجنون)
        دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶ ۰۶:۱۵
        درود استاد عزیزم استاد رمزی
        زیبا موزون و پر مفهوم بود استاد مهربانم
        خندانک خندانک خندانک
        ساناز هموطن
        سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۶ ۰۳:۳۶
        درود استاد بزرگوار
        عالی مثل همیشه
        لحظه هاتان مملو از ارامش خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1