تو را دنیا چو نامردت بخوانند
به نا حق گفته و خود این بدانند
اگر دنیاست اسباب غم و درد
که صد رحمت بر این دنیای نامرد
چو این مردم خود آن نامردمانند
که خود اینند و از آن گله دارند
به وقت دل خوشی دنیا چه زیباست
بهشت وعده داده در همین جاست
امان از وقت مشکل،رنج و سختی
به آتش می کشد بنیان هستی
زمین و آسمانها را لعین است
که این دنیای نامرد این چنین است
چرا در وقت آرامش نگفتی
چرا حق را بدان شکرش نگفتی
چرا آن روز یاد او نبودی
تو گویی آری،اما تو نبودی
تو که دستت توان یاوری داشت
توان دست گیری از کسی داشت
تو که وقت نمازت میدویدی
ولااضالین خود را می کشیدی
چرا یاری نکردی از فقیران
از آن افتاده در بند و اثیران
نگفتی که خدا حق در زمین است
جواب آنچه بر تو داده این است
تو تغصیر خودت بر گردن دنیا مینداز
دو چشمت باز و خود را کن برانداز
چو قبلا گفته و می گویمت باز
تو روزت کن به این حق جمله آغاز
هر آنچه از برای خود پسندی
برای دیگری راهش نبندی
چو این دنیا بود دار مکافات
چو بد کردی شوی روزی مجازات
(احمد حجری)