یه زخمِ سختِ از خودی ، عمریه تو جونه منه.
درد و عذاب و داغ و غم ، انگاری تو خونه منه.
قصه ای سرد و موندگار ، خیمه زده تو زندگیم.
تو پیله زندونی شدم ، دور شدم از پرندگیم.
قربونیه دستائیم ، که سایه سرم بودن.
نزدیک تر از خودم به من ، یعنی که باورم بودن.
اضافه موندم تو مسیر ، نه واسه این نه واسه اون.
تشنه دستِ اینو اون ، بی سر پناه و بی نشون.
دیگه نخواست کسی منو ، شدم مزاحمی غریب.
هر کی میخواست دکم کنه ، با صد تا نیرنگ و فریب.
پر از عطش ، پر از سقوط ، روز و شبم حسرتِ کور.
همیشه باید میشدم ، از آرزو هام دورِ دور.
اسیرِ کابوسِ شکست ، دچارِترس ، تو بندِ یأس.
بی اعتمادی ، سرکشی ، تو فکر من بودن رو رأس.
لحظه به لحظه بغض و شرم ، نفس نفس غصه و آه.
گریز و زجرِ دائمی ، عاشقِ دنجِ تهِ چاه.
جنایتِ تلخِ طلاق ، روحمو تکه تکه کرد.
فاجعۀ سیاهی که ، روشنی هامو لکّه کرد.
قصاصه خون بهایِ من ، زنجیر و حبسِ تا ابد.
تنهائی و آوارگی ، تحقیر وخاطراتِ بد.
جوابمو یکی بده ، دادِ منو کی میستونه.
بهارِ من کی میرسه ، اینجا همش زمستونه.
آوای دلتان شاد