شورش
باز این چه شورش است، همه درخلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه شورش است ، همه افتاده در دلم
محشر بپا گشته و عا لم به خاتم است
باز هم ز عمق جان من آهی برآمده است
سوزنده و جا نسوزِ جهان و عا لم است
داغی ز عشق و عاشقی و شورش است اگر
این داغ کربلا و حسینش ، دما دم است
باز این چه بخشش است که طلب داری ازکسی
ز حسین طلب نما که جلوتر ز حاتم است
ا ز یا د کر بلا و حسینش شد م حز ین
از داغ وا قعه ، دل د نیا به ماتم است
در ظهر کر بلا که بپا کرده است حسین
این درس عاشقی که شروعش ز آدم است
باز هم صد ا ی نا له ی طفلان ز کر بلا
هر لحظه میرسد ، دل عا شق پراز غم است
با ز هم یل ا م ا لبنین و آن نشا ن ا و
شر منده ی طفلا ن حرم د ما دم است
با ز هم صدای غرش اکبر ز ر ز مگاه
چون به خیمه میرسد دل رهبر به ماتم است
با ز هم نوای من شده همبانگِ محتشم
فریاد بَرکِشم ،که چه شورش به عا لم است
با ز هم دل ( احمد ) شده پُر غم ز کربلا
بس عز ا و نوحه و ماتم به عا لم است
بسیارزیبابود