يکشنبه ۲ دی
پاییز شعری از شادی کریمی
از دفتر پاییز نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶ ۲۱:۵۹ شماره ثبت ۵۹۴۱۵
بازدید : ۵۰۱ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب شادی کریمی
|
بازرفتم سر قرارم مثل همیشه کافه سنگی رویایهام
منتظر پاییز با برگ های خزان افسرده بودم که گویی قهوه ی تلخم رو میز یخ کرده بود
ولی افسوس که ان گونه تصور میکردم نبود زیرا پاییز چند وقت که امده و به حالت همیشگی بد قولی خودش را اثابت کرد و باز مرا افسرده با قهوی یخ زده تنها گذاشت چه حس تلخی ایست
قطره های اشک گونه هایم را نوازش میکرد و برروی لب هایم جان میداد اما باز من دلیل این را نمیدانستم که چرا این اشک ها هیچ وقت مرا تنها نمیگذارند ....برگ های خزان از بالای درخت بر روی زمین پر میکشیدند و با هزاران ارزو بر روی دل زمین خودشان را پنهان میکردند
یه لحظه چشمهایم را باز کردم دیدم ابرها نیز در دل اسمان میگریند .انگار ابرها با من سازگاری کرده بودند انگار انها نیز مثل من دیدار پاییز را نامنتظرانه استقبال کردند
و ان لحظه ایست که اشکهای من با خدا یکی شد و شدت اشکها بر روی صورت خیسم سرعت بخشید اینبار دیگر انتها لب های من نبود ..اینبار نوبت پنهان شدن باز در دل زمین بود و مثل برگ های خزان افسرده پنهان شدن در دل زمین را انتخاب کردند و باز با هزاران ارزو
اه.... پاییز چه فصل زردیست و عاشقی چه دردیست دردی که قلب فسرده ام دیگر حق ارزو ندارد ...
دردی که مرا کور کرد حتی گذر پاییز را حس نکردم !!
ولی انچنان این پاییز زود میگذرد که باز مرا در کنار کافه سنگی با قهوه ی تلخ بر سر عادت تنها گذاشت رفت .....چه حس دلتنگیست ..💨💨💛
|
نقدها و نظرات
|
ارام جانم حسین ابن علی روح روانم حسین ابن علی😔❤ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.