جمعه ۲ آذر
عاشق خسته شعری از سعيدکنگي
از دفتر ناگفته ها نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۲۰ شماره ثبت ۵۹۱۵
بازدید : ۱۴۵۲ | نظرات : ۱۸
|
|
یه روزی اومد ویارم شد
روشنی شبای تارم شد
غمهامو ازم گرفت وغمخوارم شد
عاشقش بودم،عاشق زارم شد
میگفت دوستت دارم عاشقانه
تو شمعی و من پروانه
میگفت:کی گفته عشق،خواب وخیاله
من پرنده و،اون برام پروباله
میکفت:کی میگه عشق گناهه
بی عشق،زندگیم تباهه
میگفت:دل من طالب وصاله
جدایی ما،هرگز،محاله
برام شده بود کعبه راز
برام شده بود قبله نیاز
برام شده بود پرپرواز
برام شده بود یه هم آواز
یه روزی گفت:ازعاشقی خسته شدم
دیکه بسه عشق،خرد وشکسته شدم
روزبعد،موندم به انتظار
امانیومد،سر قرار
فرداش دیدمش بایکی دیگه
که داره به اون،این جمله رومیگه
توشمعی ومن پروانه
دوستت دارم عاشقانه
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و ممنون استاد
درست میفرمایید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.