جمعه ۲۵ آبان
|
آخرین اشعار ناب سعید داوری
|
شرممان است بگوییم که ما انسانیم .
شرممان است بگوییم که ما
بی سبب
نطفه ی انسانیت
در درونِ رَحِمِ فاحشه ها می کاریم .
شرممان است بگوییم دراین راه فقط
منطقِ رویشِ رسوایی را
بر ستونِ خانه ها حک کردیم .
***
همه جا تاریک است .
نور از پشتِ فراوانیِ شب می بارد.
همه جا تاریک است
و فقط گوشه ی نقاشی شب
قصه سازِ برکه ی تنهاییست .
" باید امشب بروم "
امشب آری امشب.
چون که فردا دیر است .
چون که فردا آخرین قافله از خط جنون می گذرد.
شعرها خواهم گفت :
از اینکه
مرگ را چند قدم فاصله ای نیست .
یا از اینکه بگذاریم بروید سوسن ، شمعدانی ، گل بابونه و حتی گل یخ
که اگر خواسته باشیم
هنوز
استوار است درخت
استوار است زمین
استوار است خدا .
|
|
نقدها و نظرات
|
جان جانان سپاس این نظر لطف بی کران شماست | |
|
استاد استکی عزیز درود و سلام . ممنون از لطف شما بزرگوار | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.