سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        شهر در سوگ...

        شعری از

        صمدقاسملو

        از دفتر باران خیال نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ تير ۱۳۹۶ ۰۱:۱۷ شماره ثبت ۵۷۵۵۲
          بازدید : ۳۹۷   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر صمدقاسملو

        شهر در سوگ دو تن بود نمی دانستم
        تیر خورده دل من بود نمی دانستم

        چشم را بستم و یک عمر به این دل دادم
        رد پایی که کهن بود نمی دانستم

        تکه چوبی شده بودم که مترسک گفتند
        شهر در فکر کفن بود نمی دانستم
         
        شب که از داغ دلم،از تو غزل می گفتم
        کار دل داد زدن بود نمی دانستم

         تا به تصویر کشید آینه ام،فهمیدم
        مرگ من بی تو شدن بود نمی دانستم
        #صمدقاسملو_پریشان
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ۰۸:۲۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        صمدقاسملو
        صمدقاسملو
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۲۳:۵۱
        درود و ارادت جناب انصاری سپاسگزار لطف همیشگی جنابعالی هستم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ۰۸:۵۷
        سلام چه غزل زیباییی خواندم.
        درود بر شما. احسنت خندانک خندانک خندانک خندانک
        صمدقاسملو
        صمدقاسملو
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۲۳:۵۲
        درود سپاس از لطف و توجه شما خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        حمید رفیعی راد (کوروش)
        پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ۱۲:۰۳
        درود ها خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صمدقاسملو
        صمدقاسملو
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۲۳:۵۳
        درود جناب رفیعی سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی   صادقی
        پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ۱۹:۳۴
        درود بر شما ....

        بسیارعالی ودر خور تحسین....ماشا الله

        ((تا به تصویر کشید آینه ام،فهمیدم
        مرگ من بی تو شدن بود نمی دانستم))..........دست مریزاد./ خندانک خندانک خندانک
        صمدقاسملو
        صمدقاسملو
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۲۳:۵۴
        درود و ارادت جناب صادقی سپاس از لطف و توجه جنابعالی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرزو نامداری (عتیق)
        پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۶ ۱۹:۵۵
        سلام
        خیلی عالی بود لذت بردم پیروز باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صمدقاسملو
        صمدقاسملو
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶ ۲۳:۵۴
        درود و ارادت سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        صمدقاسملو
        شنبه ۳۱ تير ۱۳۹۶ ۱۰:۴۶
        درود و ارادت خدمت اساتید و دوستان گرامی
        سپاسگزار لطف و توجه شما هستم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3