جان پناه ...

درود گرامی
بسیار زیبا و شورانگیز بود

سلام
از ابیات زیر بر میاد اهل شاعر اهل سلوک و نکته بین باشه :

نگو بمان که مرا با تو تابِ ماندن نیست
ولی برای تو قلبم همیشه بی تاب است
سرودِ فتح و ظفر را شنیده ای از دور ؟
چه شادمان ز سقوطت رفیقِ ناباب است
چه حیله ها که ندیدم از این دَغَل یاران
چه خُدعه های غریبی که جایِ اِعجاب است

به نظر من این سخن فقط از دل درد کشیده برمیاد. اونم چه دردی؟! این درد :
همان کسی که تو را درسِ زندگی میداد
هنوز در پِیِ تشخیصِ دوغ و دوشاب است
آقا دردت رو کتاب کن بذار مشکلات ما حل بشه.(که : بی رنگ و بوی گل ها ، بستان صفا ندارد)

سلام و درود جناب اسدپور دوست عزیز و شاعر توانمند و فرهیخته
همانند همیشه غزلی ناب و بسیار بسیار زیبا و عالی و پر محتوا سروده اید
دستمریزاد
پاینده باشید و بسرائید به مهر

سلام جناب اسدپور
مثل همیشه لذت بردم و مستغرق شدم در معنا
احسنت و هزاران درود
قلمتان در اوج

جناب آقای اسدپورعزیز، سلام علیکم.
.......................................................
چه عالمان وزیباست:(دراین مسیرِ موازی، یکی شدن،خوابست)
وایضاً:(به این نتیجه رسیدم،که زندگی بی عشق)
(شبیهِ بودنِ سازی، بدونِ مضرابست)
خیلی عالی سروده اید بزرگوار.....دستمریزاد.

درود و احترام هنرمند گرامی

زیبا سروده اید، لذت بردم
دستتان درد نکند و مانا باشید

سلام تمام غزلهایتان عالی ست و حرف ندارد
ای کاش تمام دوستان این اشعار ناب را می خواندند
هزاراان احسنتتتتتتت