سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 2 خرداد 1403
    15 ذو القعدة 1445
      Wednesday 22 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        چهارشنبه ۲ خرداد

        دفترِ بی شعر

        شعری از

        علیرضا امیرخیزی

        از دفتر دلنوشته های خاموش نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۰ ۱۷:۵۱ شماره ثبت ۵۷۲۳
          بازدید : ۸۲۲   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        دریغ از یک بند

        یک بیت ..

        دریغ ازواژه ای خون رنگ

        کز قلبم نشان گیرد...

        مرا شوریده و سرمست ..

        رسوایِ جهان سازد !

        رهایم سازد از بی حاصلی ..

        این مرگِ ناموزونِ رویاها !

        از این آویختن در یک خلا...

        یک بیکرانِ ساکتِ تاریک !

        تو گویی من اسیرم ...

        همچو یک زنجیریِ  بغضی فروخفته !

        هزاران جمله در ذهنِ نگون بختم

         به صد افسوسِ بی پایان مغروق است!

        هزاران قطره از خونم ...

        عطشناکِ قلم گشته !

        مرا دیگر شرارِ آهِ ، کز شعرم برانگیزد

        و دنیا را به قهرِ دردِ جانکاهم

        سراسر آتش افروزد ...

        نشانی نیست !

        دگر چشمی  بر احساساتِ من

        آغوش نگشودست !

        دگر اشکم  زِ  ِیادت

        جامِ  جانم را به خون لبریز ننمودست !

        چرا هر دفترم خالیست از هر شعر!؟

        کدامین پوزه بند بر ذهنِ ِ من قفل است ؟!

        و من اینک نمیدانم ...

        قلم یا دفترم را چون عَلَم

        بر قله ی این زندگانی  میتوان افراشت !؟

        بسان پوچِ هذیانی که از زندانیِ این وهم برخیزد !؟

        و یا این فکرِ بی پرواز  ...

        همانند نُتی محبوس در یک دفترِ بسته ...

        فقط نشخوارِ یک کفتارِ بی آیین  خواهد شد !

        و این دفتر، سپید و باز...

        - بسان  پوزخندی کز درونِ آینه برچهره ی خاموش من -

        چون میخ ...

        بر چشمم فرو رفته !

        مرا آونگِ این یاوه حیاتِ لحظه ها کرده !

        دریغ از واژه ، ازجمله ...

        دریغ از شعر!

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0