دوشنبه ۵ آذر
|
دفاتر شعر زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
آخرین اشعار ناب زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
|
تقدیم به:
استاد بزرگ مکتب ادبی افراغ اندیشه!
به مناسبت های:
* 12 تا 18 اردیبهشت 96، هفته ی معلم.
* 13 تا 23 اردیبهشت 96، رونمایی از کتاب زخم قلم 1.
دختر بکر احساسم،
در ستر عشق جاری است...
از زلال عاطفه،
آب محبت می نوشد؛
و در بطن عفاف،
اندیشه ی مهر می پروراند...
زهرا حکیمی بافقی
(الف_احساس)
***
جاری است در:
اندیشه ی آبی آیینه ی احساسم،
بارشی سبز،
از سبزینه هایی بی مرز...
زهرا حکیمی بافقی
(الف_احساس)
* تبریک ویژه به تمام اصحاب قلم و اندیشه و فرهنگ! *
|
|
نقدها و نظرات
|
چه خوب است جمیله ی شعر بانوی خوب واژه ها مهمان سفره ی شعر مهر بانو حکیمی بافقی باشد با سپاس از هردو بزرگوار سلام
| |
|
بــــربـــاد داد عشقـــم را تا خبری از او بگیرد ندانست که ــ طوفان؛ ریشه در نسیم م دارد.!
#بداهه
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده لندن | |
|
بهار که ـــ از راه برسد دنیا بر لب سرخ پائیز؛ شعر می کارد . بداهه #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
درود استاد چشمه گرامی چاپ کتاب زخم قلم یک که گزیده ای از سروده های جناب عالی نیز در آن هست، بر شما نیز مبارک | |
|
شاعر گرامی جناب لطفی لطف حضورتان در محفل شعر خانم حکیمی مانا سلام
| |
|
این زمانه بود کــــــــه شراب لبانت را با هفت سال تاخیرـ به لبانم رساند. من ؛ از تو و او ممنونم.. #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
شاعر فرهمند جناب ایمان کاظمی ایمان دارم حضور ارزشمندتان به ارتقا ء کیفیت شعر کمک خواهد کرد ممنونم سلام
| |
|
عشق-م آتش است نه دور باش ـ نه نزدیک؛ مــــذاب می کنــد پیــراهنت را..
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
شاعر تک بیت های زیبا جناب ملایری عزیز مهرتان ماندگار سلام | |
|
منظـــره ای کـــــه ــــ همــــــه را دُزد می کرد! قالیبــــــافـــــــــ بر دار روح گُل می کاشت. #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
مهر بانوی نازنین خانم ناصری عزیز مهر حضورتان را بر محفل شعر بانو حکیمی می ستایم متشکرم سلام | |
|
دوستت دارم نماز بی کسی ست؛ همچو نمازظهر وعصر آرام بخوانید.
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
درودتان استاد پارکی گرامی استاد سروده های ناب سپید می آموزم در محضرتان سلام | |
|
استاد نیستم مالک احساس خویشم بی پروایي ست در اشعارم جایی که ــ نقطه پرواز نمی بینم.
#افراغ_اندیشه فکری احمدی زاده | |
|
عشق شرح بوسه ای ست از لب سرخ ـت وقتی که آن را می مکم نقطه سرخط ندارد عاشقم، هوای تورا نفس می کشم.
#فکری_احمدی_زاده | |
|
درودتان جناب پریش گرامی سپاس از تبریک شما برای هفته ی معلم مانا باشید | |
|
خوب من؛ کمی_آرام ببوس مرا! لبانم، زخم خورده ی قصه ی، دیشب است
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده
| |
|
پُرسیدند: عـــــشق چیست؟ گُفتـــم: ترکیبی از حسرت و دوری برای عاشق نشدن.!
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
سپاس از لطف شما جناب لطفی گرامی | |
|
قلبی کـــه ــ در حصار گُل ــ ها باشد ریشه می دواند.
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده
| |
|
و بار دیگر طلوع خواهم کرد از چشمانت تا هر غروب ـــ دوبالم را در سرخی لب های تب دارت بتکانم.
فکری احمدی زاده
| |
|
وما أرسلناك إلا رحمة للعالمين ـ سورة الانبياء . زیر چتر عاشقی حضرت محمد ص است که رحمت می بارد.
فکری احمدی زاده لندن -انگلستان
| |
|
تو به تنهائیم خندیدی ندانستی که من؛ قاب تو را دُزدیدم. تو می دویدی .. و من جای پای تورا می بوسیدم. فکری احمدی زاده لندن -انگلستان | |
|
لبم را تر کردم، خورشید چشمانت تفت ش داد. بداهه
#افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده لندن -انگلستان | |
|
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * آيا دو چشمش نداده ايم. ایه (۸)بلد
خُدا هم ؛ــ شاعر چشمان تو بود.!
افراغ_اندیشه فکری_احمدی_زاده لندن -انگلستان
| |
|
نگاهی آرام داشت لیلا … که مجنون را از خود بی خود می کرد.! پ.ن من که ویرانم در غربتم،نگاهت چقدر آشناست.
#بداهه #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده لندن -انگلستان
| |
|
نگاهی آرام داشت لیلا … که مجنون را از خود بی خود می کرد.! ورق ورق صفحه ی دل ـ می جوید؛ خون در جام می کرد و... سر می کشید. مجنون نیز گاهی آرام بود! گناه چشمان شهر را تحمل می کرد... #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
سپاسگزارم از توجه شماجناب بوته گرامی عشق رقم سختی ست باور ندارید! از لحظه ی بوسیدن حباب بپرسید.!!! #بداهه #افراغ_اندیشه #فکری_احمدی_زاده | |
|
سپاسگزارم جناب صادقی گرامی کم پیدا شدین انگار سپاس از حضور نابتون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
لب های شــعـــرم
بزم گفتگوست ،
عابری بودم که در کُوی ــ
احساس ـت نُطقم را
گُم کرده بــــودم
تا آمدی ...
بانوی گرانقدر و عزیز استاد حکیمی عزیز ممنونم از مهرر افشانی زیبایتان منت بر من خدمتگزار گذاشتید.... امیدوارم که بتوانم گوشه ای هر چند ناچیز اثر ی در ادبیات وطن گوهر بارم بگذارم و بندی از اسارت قلم از جور قافیه و ردیف بردارم ... افراغ اندیشه نه قالب است و نه در قالبی جا می گیرد پرنده ای است که بر بام عقل و احساس می نشیند وسلطنت می کنند حداقل برای خود م و انانی که می خواهند بی پروا بر مسند عشق، عاشقی کند و قلم بتازانند...
هر که نوشت پادشاه میشود
سلطنت خودرا احیا می کند.
موفق در خوبی و احسان و افراغ اندیشه باشید.
فکری احمدی زاده