سرزمینم همه یکسر غم تنهایی توست
تو بیا تا که بر این دشت ببارم
قدمی یا که نگاهی
سخنی یا که جوابی
پَر پرواز به دستم
می دهد شوق از بند که رَستم
تو بیا تا که بر آواز غزل های دلم
رقص نمایی
شب هجران تو را فتح نمایم
بر سر ساحل اندوه دلم
آیه ای از عشق بخوانم
تو که آلاله سرخی و در این دشت
به جز تو اثر از لاله ندارم
همه اش رفتن و رفتن
قلمی سرخ بر این دشت کشیدن
خون دل خوردن و در راه دلی دست گشودن
تو بیا تا که بر این غربت دل
نور فشانم
بگذرم از همه عالَم و آدم
جرعه ای از لب مهتاب بنوشم
من سرآغاز دلی را
به نفس های تو بستم
بنشان شاپرکی بر سر گُل های وجودم
من که آغشته به خاکستر خاکم
ریشه ام را بدوانم
آتشی سرخ شوم بر تَن رگ های شقایق
تا عروسی که از آن دشت گذر کرد
بنشاند حلقه ی خویش به دستم
نوبهاری شوم و سوره معشوق بخوانم
فصلی از این تَن رنجور
به پاییز سپارم
تا دوباره سرزمینم شود آوازه ی مرغان سحرخیز
تو بیا تا که بر این دشت ببارم
سرزمینم همه یکسر غم تنهایی توست
سرومینم همه یکسر غم تنهایی توست
تقدیمی به معلم و استاد بانوی مهربانم
سیده لاله رحیم زاده ( آلاله سرخ )
و
همه معلمان سرزمینم
روزتان گرامی