سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        میگذرد

        شعری از

        صادق عماری

        از دفتر من و تو نوع شعر قطعه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ ۲۲:۱۸ شماره ثبت ۵۵۱۰۶
          بازدید : ۷۷۴   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        دفتر من و تو
         
        میگذرد
         
        از خانه بپرس،          تا بگوید
        سازنده ی آن کجا،     چرا رفت
        آثار،   نمانده است،        از او
        در خانه نه بینمش،    زما رفت
        =
        ظالم! ستمت چه شد،  کجائی
        تو فکر        نموده ای    بمانی
        امروز،   ز خاک        کمتری تو
        در غیب شدی،     تو در نهانی
        =
        دانی چه گذشت     بر سکندر
        بر ارتش او،     و هرچه اسبان
        کو آن همه قدرت و چنان زور
        تا کل بشر           بترسد از آن
        =
        دانی  چه وصیتی   که او کرد
        او را    که برند     سوی تربت
        دستش بشود     برون تابوت
        خالی برود           دیار غربت
        =
        دانسته شود      که آن سکندر
        در آمدنش      نداشت هر چیز
        در رفتن او          نه برد چیزی
        پندیست به گوش خود بیاویز
        =
        روزی         بروی بدون ثروت
        یادی نکند،          ز تو خلیلی
        خاکیست  که بر سرت نشیند
        آشفته شوی  تو چون ذلیلی
        =
        آنگه که تو نیز گشته خاموش
        هستی تو جدا    از آن محبان
        نالی    و کسی     تو را نیابد
        کاریست که نیست بدتر از آن
        =
        نعمت که خدا    دهد به انسان
        او را      چو وسیله ای    گذارد
        بشنو تو        حدیث خلقت رب
        گر کِشت نبود،        از چه بارد
        =
        یک چیز شود سبب،   و علت
        مانند زمین خشک و    کم آب
        از ابر   به آن    رسد رطوبت
        بیدار شود زمین از آن خواب
        =
        آنگونه که رزق     عایدم شد
        در راه دگر،      وسیله هستم
        تا زنده شود       فقیر محتاج
        نعمت برسد     به او ز دستم
        =
        یادی تو بکن ز اشک محروم
        بر چهره ی او   شود سرازیر
        اشکی که ز چشم   آن یتیمان
        ازآن که گرسنه ای شود سیر
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ ۱۲:۰۰
        درود گراکمی
        لسیارزیبا و آ موزنده خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۶ ۰۵:۳۶
        درود برشما

        دستمریزاد

        خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ ۰۰:۴۷
        درودها خندانک
        دستمریزاد خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ ۰۵:۰۴
        درودتان 🌹🌹🌹
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2