جمعه ۳۰ آذر
میگذرد شعری از صادق عماری
از دفتر من و تو نوع شعر قطعه
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ ۲۲:۱۸ شماره ثبت ۵۵۱۰۶
بازدید : ۷۷۶ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب صادق عماری
|
دفتر من و تو
میگذرد
از خانه بپرس، تا بگوید
سازنده ی آن کجا، چرا رفت
آثار، نمانده است، از او
در خانه نه بینمش، زما رفت
=
ظالم! ستمت چه شد، کجائی
تو فکر نموده ای بمانی
امروز، ز خاک کمتری تو
در غیب شدی، تو در نهانی
=
دانی چه گذشت بر سکندر
بر ارتش او، و هرچه اسبان
کو آن همه قدرت و چنان زور
تا کل بشر بترسد از آن
=
دانی چه وصیتی که او کرد
او را که برند سوی تربت
دستش بشود برون تابوت
خالی برود دیار غربت
=
دانسته شود که آن سکندر
در آمدنش نداشت هر چیز
در رفتن او نه برد چیزی
پندیست به گوش خود بیاویز
=
روزی بروی بدون ثروت
یادی نکند، ز تو خلیلی
خاکیست که بر سرت نشیند
آشفته شوی تو چون ذلیلی
=
آنگه که تو نیز گشته خاموش
هستی تو جدا از آن محبان
نالی و کسی تو را نیابد
کاریست که نیست بدتر از آن
=
نعمت که خدا دهد به انسان
او را چو وسیله ای گذارد
بشنو تو حدیث خلقت رب
گر کِشت نبود، از چه بارد
=
یک چیز شود سبب، و علت
مانند زمین خشک و کم آب
از ابر به آن رسد رطوبت
بیدار شود زمین از آن خواب
=
آنگونه که رزق عایدم شد
در راه دگر، وسیله هستم
تا زنده شود فقیر محتاج
نعمت برسد به او ز دستم
=
یادی تو بکن ز اشک محروم
بر چهره ی او شود سرازیر
اشکی که ز چشم آن یتیمان
ازآن که گرسنه ای شود سیر
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
لسیارزیبا و آ موزنده