سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 17 تير 1403
    2 محرم 1446
      Sunday 7 Jul 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۷ تير

        نيروانا يا بهشت

        شعری از

        محسن محمدحسن

        از دفتر عابر ساحل نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۰ ۲۱:۴۸ شماره ثبت ۵۴۹۸
          بازدید : ۷۴۱   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محسن محمدحسن
        آخرین اشعار ناب محسن محمدحسن

        من با نخستين گناه آدم زاده شدم
        نطفه ام در هنگامه ي وزش بادهاي مهرماه بر گندمزارها بسته شد
        رقص باد و موج گندمزار
         و هنگامي كه خش خش  ساقه ها
        گوش ها را به اتاق خواب پدر و مادرم نامحرم ميكرد
        تير ماه است
        قابله را خبر كنيد
        هنگامه ي چيدن گندم است!
        هابيل در گندمزار دفن شد!
        هفتمين تجربه ي درد محتضر مادرم 
        و اينچنين بود كه با خواهش پدرم
        متولد شدم!
        سيب سرخي در حوض افتاد
        آدم سيب را چيد
        در زاد روز هبوطم !
        بيستم تير پنجاه
        شيطان بالهايم را چيد
        و در پستوي سالها بايد
        پله پله با گامهاي هوس و ايمان
        هفت آسمان را
        طي العرش كنم!
        تا به خدا برسم!
        من با نخستين گناه آدم آفريده شدم!
         
        شايد تناسخ باشد
        و من با كوله باري از كارماهاي گذشته ام
        زندگي ديگر را به تجربه بنشينم
        در پستوي سامساراهايي ديگر
        پله پله با گامهاي نيك وزشت
        هفت چاكرا را طي النفس كنم
        تا به نيروانا برسم
        *من زماني به دنيا آمدم كه دوستش داشتم!
        ومن با نخستين گناه آدم آفريده شدم!
         
        وقتي مرُِدم
        فرقي نميكند چه خاك شوم
        چه سوزانده و بر باد شوم
        چگونه زيستنم مهم است!
         
        گنبد خضراي محمد(ص) را كه ميبينم
        بغض گلويم را فشار ميدهد
        من مجسمه اي دارم از بودا
        كه هروقت دلتنگ ميشوم
        عودي بر پايش ميسوزانم و شمعي روشن ميكنم
        هر وقت احساس غريبي ميكنم
        قرآن ميخوانم و گاهي سخنان بودا!
        سخن هر دو از غريبستان دل است
        در اين سرزمين غربت ارض خاكي!
         
        ميشود من حاجي شوم؟
        يا صليب وار بر حياط معبدي در بوتان سجده كنم؟
         
        من به بشارت مسلمان نشدم
        بهشت شکم پرستان شهوت پرست 
        با بشارتِ خوردني ها و حوريانش!
        **و كواعب أترابا و كاسا" دهاقا!
        وميكوشم نيك باشم به رسم نه به نام!
        که ان الله يحب المحسنين!
        و ميكوشم از حرص و آز و خشم
        دور باشم كه بودا پندم داده!
        فرقي نميكند
        خاك يا سوزانده شوم
        به نيروانا يا بهشت!
        -----------------------------
        *از رابيندرانات تاگور
        **آيه 33 و 34 سوره مباركه ي نباء
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0