خدا را دوست می دارم
همان که صدبرش دادم
نخستین بار آئینه
مکدّر گشتم و
خاکم نمود آخر
خمیرم ساخت آن دستان ورزیده
وَ وَرزم داد
وَرزم داد تا آدم به پاخیزم
برش دادم ،برش خوردم
برش خوردم به روزی کودکی زار و
از این ایّام بیزار و
گذشت و چشم وا کردم
به روی دست گیتار و
شبی خواب و،شبی از غصه بی تاب و
شدم نیلوفری در دست مرداب و
بزن یارب برشها را
بریدم...
قسمتِ خوبش نصیبم کن
وَ اینگونه شدم منشور اخلاقِ
جهانی ضد اخلاق و
به صلابه کشیدندم
در این زیباترین باغ و
به پیش چشم آفاق و
بدم می آید از آن پیله که نامش بوَد سر بندو قنداق و
من از آن با امید اینکه پروانه شَوم
بیرون پریدم هیچ میدانی؟؟...
شفیره بودن آسان است
و من هل من مبارز را
از این دنیا طلب کردم
توکل بر خدا کردم
مگر پروانه بودن کاری آسان است
در چشم عقاب و باز و گنجشک و
به خوبان میبَرم رشک و
خدایا راهِ باغت را
به پیش پای دل بگذار
که بال پر کشیدن را
گرفت از من
حریق تند مشعلهای دندان تیز دنیایی
1396/1/11
#زارع