شام آخر

درودبرادربزرگوار
بسیاربسیارزیباست

درود بزرگوار
غزلی ناب و زیباست

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن


بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن


موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن


من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن


بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن


امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....!

"حامد ابراهیمی"

باز هم شعری زیبا و لطیف از شما

خواندم ....

احسنت و درود بر شما ...

سلام دوست من و ممنون

سلام بر شما
زیباست حرف ددلتان
با اصلاحاتی بسیار بهتر خواهد شد ....
لیک به نظر حقیر شعر و احساس سوای قانون های دست و پا گیر است

پیروز باشید

سلام جناب بهرامی عزیز
بسیار زیباست
شعر قبلی هم عالی بود،عالی:

دفترم پیش رو قلم در دست ،جستجویم برای یک ایده
باز نیلوفرانه یاد تو که بر دو پای خیال پیچیده

خاطرم رفت تا گذشته ی دورخاطرات تورا ورق زده است
همه جا را به یاد عشقِ قدیم ،گشته ، بیرون کشیده ، کاویده

عاقبت آمدی ؟ کنار منی ؟حال و احوال !خوش به حالت هست؟
دست تقدیر محض دلخوشی ات ، سفره ی مهربانی اش چیده

حال من هم عزیزِ دل بد نیست بی تو هم زنده ...نه !! دروغ چرا
زندگی نیست اینکه من دارم ، مرده دل را که زنده نامیده ؟

با خیالات زندگی کردن ، شده کارم همیشه هر شب و روز
فکر و اوهامِ عشق کار مرا ،تا به حد جنون رسانیده

با تکانی مرا به خود آورد ، این حقیقت که نیستی پیشم
خط کشیده به روی صورت من ،قطره اشکی که روش غلطیده
#محمدرضا_بهرامی

درودتان

مصلوب زجرم میکنی میترسم آخر تو
مثل یهودایی به شام آخرم باشی

درودها گرامی شاعر
بسیار زیباست بسرایید به عشق