قصه ها هم
عاجز مانده اند
از بازگو کردن این درد
هیولای تفکر، در گرداب وصفش،
غرقه گشته
آسمان در وسعتش
دریا در زلالی اش
و کوه ها در عظمتش
.
.
چون صحرا بی تفاوت به رودخانه ها،
در انتظار باران
و چون چشمه بی تفاوت به دریاچه ها
در انتظار دریا
دیر زمانیست انتظار رسیدنت را
یدک میکشم
.
.
نبودنت را به بودنت ترجیح میدهم
آنگاه که
در اوج نبودن، هستی
.
.
افسوس
که نابینایی ام کرده ای
در بهشتی بیکران
و از زر صندوقچه ای مرا صاحب کرده ای
بی کلید
و بی هیچ اشارتی، امیدواری ام کرده ای
بی امید
.
.
اما
ای کسی که مرا
گوشنوازترین ترانه ای
و حس پرواز بر بلندترین بلندی هایی
و واقعی ترین خیالی
.
.
آنگاه که طرد کرد
دریا قطره را
و آسمان ستاره را
و شمع پروانه هایی پرو بال سوخته ی بیدل را ...
و تو مرا...
این طوفانزده ی پریشان حالت را
شکستی
دانستم
که شکست خورده ترین فائقه ای
.
.
ای
شاید همه چیز کسی
دوست داشته باش کسانی که دوستت می دارند
و عشق بورز کسانی را که عشقت میورزند
حتی اگر ظاهری هم باشد
که در گورستان عاشقان
دیگر نه پیداست
دوست داشتنهای واقعی
پ.ن: بداهه
پ.ن: بعد از دو سال دوری از نوشتن