کوی جوانی

ای چرخ بیا دور بزن سویِ جوانی
یک بند بزن بوسه به بازوی جوانی
آرام بکش پرده ز رخسارۀ حسرت
یک بارِ دگر سیر ببین روی جوانی
درگلشن خوش منظرِآمال و خیالات
با شور ببو غنچۀ خوشبوی جوانی
با دخترِ رز تا به سحر سور به پا کن
مستانه بزن چنگ به گیسوی جوانی
چرخی بزن و ناخنکی ، باز دوباره
آهسته  گذر کن ز سرِ کوی جوانی
بسیار هوس کرده  دلم تا که  ببیند
تصویر لب و گونه و ابروی جوانی
سیمرغ جوانی زده پر رفته از اینجا
یک لحظه بیا دود بده موی جوانی
در چشمۀ  امید دگر باره بشوی این
پرهای کدورت زدۀ  قوی جوانی
احوال بهاری بده  بر باغ  وجودم
جاری بِنَما در دلِ من جویِ جوانی
با کاسۀ حسرت چه کنم راه میانداز
ازصفحۀ قسمت بِرُبا  گوی جوانی
هرچند توای چرخ دگرگونه نگردی
اما چه شود پیشه کُنی خوی جوانی