سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        خانمها هرگز به زشت بودن اعتراف نمیکنند{نسخه ی2}

        شعری از

        مجید شاکری حسین آباد

        از دفتر مجید شاکری حسین آباد نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰ ۰۵:۴۲ شماره ثبت ۵۲۶۰
          بازدید : ۶۹۴   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مجید شاکری حسین آباد
        آخرین اشعار ناب مجید شاکری حسین آباد

        در دل بیشه زار انبوهی

        ماده شیری قوی و زیبابود

        گرگ وحشی وزیر گردید

        او به کارش بسی توانا بود

         

        گفت روزی به گرگ، در راهند

        لشگری ماده شیر ِ خوش اندام

        شب به خانه سرور و مهمانیست

        پس بیفکن غذای ما در دام

         

         

        گرگ رفت و به هر کجا سر زد

        گوشه ای روبهی به بازی دید

        مشکلش حل شد آن زمانی که

        روبه ِ رند و حقه بازی دید

         

         

        روبهک را گرفت و راهی شد

        تا رسیداو به بیشه  ی ارباب

        گفت شاها ببین شکارم را

        نیست حتی  نظیر او در خواب

         

        شب که شد آمدن همه آنجا

        ماده شیران به جشن مهمانی

        لحظه ی مر گ روبهک آمد

        با هزاران غم و پریشانی

         

        ماده شیران به روبهک گفتند

        لحظه ی مردنت کنون آمد

        پس بگو آرزوی آخر را

        آه روبه ز دل  فزون آمد

         
         

        نا گهان فکر حقه ای   افتاد

        گفت با خود که چاره انبوه است

        حیله اکنون به یاری ام آید

        چاره ای کن ، چه وقت اندوه است

         

        آرزویش چنین به آنها گفت

        شیر زشتی به جمعیت باشد

        چنگ اول زند به من شاید

        او شروعی به معصیت باشد

         

        چنگ تیزش زند چو بر قلبم

        مردنم گرچه سخت وغمگین است

        گربمیرم به دست شیری زشت

        روح من را شفا و تسکین است

         

         

        در جوابش به روبهک گفتند

        شیر زشتی میان شیران نیست

        ما همه مهربان و زیباییم

        بد سرشتی میان شیران نیست

         

        شهرت ِ ما به چهره ای زیبا

        در زمین و به کهربا هستیم

        شیر زشتی ندیده ایم اینجا

        ما همه ناز و دلربا هستیم

         

         

        از هم کنون دگر تو آزادی

        پس بدان این کلام ما مکار

        شیر زشتی به کل دنیا نیست

        شیر زیبا فقط بود در کار
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5