(((((((((((((((((((((((((( کوتاه و بلندهای یلدایی)))))))))))))))))
انتهای کوچه
انطرف تر ز پریشانی امشب انگار
سایه ای باز سر سفره ی وا مانده هنوز
چقدر خسته شده . تکیه زده بر دیوار.
...
خاطری جا مانده.
پیش بهتی خسته.
به امانت داری
پای رفتن بسته.
.
.
.پای رفتن بسته
دل مستم زین جا.
دست یلدا خالیست
بسکه سرد است این جا.
...
بر لب کاسه ی یلدایی امساله ی ما
باز هم بوسه زده همهمه ی یک تکرار.
اشک
با
دانه انار.
...
شب به من خیره شده
و به یلدایی خود می بالد.
من
ولی مست کنار کوچه
تا سحر نالیدم.
...
صبح شده باز همه میخندند
و من خسته هنوزم مستم.
و امیدم اینجا
به شب یلدایی است
که پی سال دگر میاید.
شاید ان شب تو سر سفره ی من
کاسه را پر کنی از دانه انار
بی صدای گریه.
و دعایت بکنیم
من و شمع و سحر و سفره ی پر عشق و انار.
ای تو در حافظه ام پا برجا
بی نهایت باشی و خدایت ...حافظ
..............................شاهرخ.
خواستم هدیه ای داده باشم دوستان ناب را .به دفترچه های قدیمی سر زدم و برگهای سبز را برایتان تحفه کردم
بلدایتان مبارک مال الن که گذشت و مقدمتن مال سال اینده به خوشی و سلامت