باز کرده عشق تو حتی لبانِ فاق را
تا بگويد شرح حال درد این عشاق را
اربعین نزدیک و بنگر لشکری راهی شده
تا بگويد پاسخ هَل من معینِ طاق را
مرد وزن جانباز و جان بر کف بسویت رهسپار
تا بياموزند ادب، آزادگی، انفاق را
پای پُر از آبله دیدند اما فرق داشت
در بیابانها "مغیلان "دیده و شلاق را
یا لثارات الحسین ذکر تمام زائران
ای خدا رحمت کند هردم ابو اسحاق را
گرد هم جمعند شمع و لاله و پروانه ها
اربعین مبهوت میسازد همه آفاق را
پ ن
فاق =شکاف سر خودنویس
طاق=درخت انگور
تا ناخدای باخدایان در غیاب است
دنیا گلستان کردن ما مثل خواب است
در آسمان پرواز کردن بی خطر نیست
وقتی که سقف اسمان جای عقاب است
چوپان نباشی سخت میفهمی که گرگی
دربین گله می خرامد با نقاب است
وقتی سگان گله همدستند با گرگ
دیگر چه فرقی میکند شب یافْتاب است
اینجا کلک پشت کلک میریزد از دهر
یک جو صداقت یافتن همچون سراب است
اما اگر خواهان صلح پایداری
تنها قناعت بهترینِ انتخاب است
راضی شود اسب طمع بر کاسه ای جو
دیو جنایت گوشه ای در کنج قاب است
#زارع
یخ از لبان دفترم دوباره ، وا کنم شهید
به خودنویس خسته ام دوباره ((ها)) کنم شهید
به آیه آیه پیکرت که رفته بر مزار مین
به سینه معبر هوس چنان حرا کنم شهید
غزل به سجده میرود به احترام نام تو
بجای ذکر اربعه تو را هجا کنم شهید؟
نبسته ایم دکمهٔ لباس پر ستاره ات
که منتقم بیاید و به تن ردا کنم شهید
اجازه مرکب تورا که پای آمدن نداشت
در آن مسیر با صفا شبی به پا کنم شهید
به کرخه رود رفته ای ز کربلا گذشته ای
خیال ((بیت)) آخرم کمی دعا کنم شهید
پ. ن
بیت اخر =بیت المقدس
ردا=بالا پوش
#زارع