من جوان می دهم این اخبار
نه از روی شوق بلکه بالاجبار
ای جوان زیرک باش و بیدار
که نزدیک است زمان دیدار
خویش از این جهنم و بازار
سخت گله دارم وهستم بیزار
به سان محمد بنده ی درستکار
پاک و امین باش در خدمت یار
زیاد خرج شد درهم و دینار
در تمام بازار درگذر ادوار
تفاوت نیست بین کم و زیاد
اگر هرشب مرگ یادت بیاد
هرصبح بزن بانگ الله اکبر
که نزدیک شوی به پیامبر
بعد سر بربالین بزار اسوده
هرگز نه خواهی شد آلوده
زیرا دراخرت اوست داور
توخواهی داشت یک یاور
نگیر در این ویرانه کلاس
هیچ کس نماند بی لباس
همیشه باش درحال سپاس
خود را نه سپار به شانس
نسبت به درونت شوحساس
همانند چشمان یک عکاس
گر اوج گرفتی به سوی عرش
هرگز بر نخواهی گشت به فرش
دارم از تو همین یک خواهش
درجوانی غرورت را ده کاهش
همیشه از راه کج و منحرف
بی درنگ شوازمسیر منصرف
گر در ایام جوانی باشی پیر
شکست نخوری همچو شیر
نفری نام ببر که کرد خانه بنا
که دیر تر از آن بنا شد فنا
بهتراست که بنمایم قناعت
تا نصیبمان گردد شفاعت
زین سرای همه خواهیم رفت
هیچ کدام نداریم ره برگشت
خوشابه آن که به موقع کاشت
و در فصل ثمر سرمایه برداشت
بکوش که وقت تنگ است
نام نیک بهترازنام تنک است
نصیبت نشود هرگز نام ننگ
مگراینکه عرصه شود برتو تنگ
هرکی همان چیزی رابرداشت
که درجوانی بی منت کاشت
درجوانی رسم زندگی آموز
با کاهش غرور هر دم وهرروز
نوشتم این نامه راباشوق جوانی
که هرشب زدل آن را بخوانی
زیبا و پند آموز
امید که دلت همیشه جوان بماند