مرا دریاب

مرا دریاب
مرا دریاب در مرداب...
تو ای اشناترین نا اشنایم
مرا دریاب..
نگاهم خیره مانده بر گذر گاهت
تو ای یار ایام نچندان دور..برگرد
که دارد این تنم بی جان میشود در قتلگاه تنهایی
جان من برگرد.
فقط دستم ز این مرداب تنهایی ماندست بیرون.
من همان یار شبهای تنهاییت هستم .
خوب بنگر مرا
برگرد..
همه احساس من با مرگ درگیرست .
لااقل ...
لااقل برگرد تا تو باشی شاهد جان دادنم اینک
میکنم هدیه مرگم را به چشمانت...
نازنین...من را ببین.
عشق من نیم نگاهی کن ..
ارزوی اخرم این است.
تا اخرین چهره باشی که میبینم.
زیاده خواهیم را عذر میخواهم.
بر نگشتی؟
پس به بعد از این بر همه این گو...
که او عاشق نبودو ادعا میکرد.
بگو بر خلق عالم که او بد بود که در مرداب به دام افتاد.
بگو از من بدی های فراوان
تا ابروی عشق و وفا نریزد بر زمین
تا که بی مهریه تو بر حساب عشق نگذارند.
برنگشتی.باز میگویم من تو را دوست میدارم. خداحافظ
از：سمیر ابشار