هرکه هستی ، هر کجایی ، زار کار خود مکن
یعنی این کـه هیچ کس را وامـــدار خود مکن
گیرم از فـــرط بدهکاری شدی مفلس ، بشو
از برای ســـود ، مخــــدوش اعتبار خود مکن
با زرنگی بار خــــود مگذار بــــر دوش کسی
بچّه اشتر باش ، کس را هم سوار خود مکن
چاپلوس و بدزبان و تیشــه رو به خود مباش
حقّـــه بــــازان کلک را نیــــز یــــار خود مکن
تــــا توانــــی زندگانی کــــرد بــا رو راستی
از ره تـــزویــــر هــرگز راست کار خود مکن
جان هرکس دوست میداریش ازجان بیشتر
هرچه پیش آیدخوش آید را شعار خود مکن
ای سبک روحی کــه جار معنویت می زنی
در جهان سنگین ز نامشروع ، بارخود مکن
خرج کردن چون به مبنای دودوتاچارتاست
جــــان مولا ریسک بـا دار و ندار خود مکن
گیرم از راه درست اندوختــی سرمایه ای
زیردست پـــاپتــی را زار و خوارخود مکن
زشت باشدمال خودبررخ کشیدن اینهمه
فخـــر بر ویلای در دریــــاکنــار خود مکن
دین مردم همچو افسارست برگردن ترا
«شاطر»اینها را مدال افتخـار خود مکن.