بعد از من می ماند
تو
و تمام حرف ها
روی میز نهار خوری
بعد از من می ماند
تو
و تمام ناگفته هایت
که دست به دست
در دهان مردم می چرخد
بعد از من می ماند
تو
ونصیحت های پدرانه
مادرانه
در ته شب نشینی های پر دود
که نشئه چشمها
جایی برای خماری سر شب نمی گذارد
بعد از من می ماند
تو
و تکرار
چراهایی که چراغی را روشن نمی کند
و جواب هایی
از جنس جوراب های ساقه کوتاه
شاید...
زود بود...
تقدیر نبود...
اشتباه کرد...
و کاش هایی
که کاشته نشد
بعد از من می ماند
تو
و اسم بودنم ضمیمیه ی...
خطی نوشته نشد
که دل شناسنامه ات احساس مادری کند
و صفحه توضیحات
پدر بودنم را روشن
بعد از من می ماند
تو
و صبح های آفتابی
که هر روز در آغوشت می گیرند
بادهای هوچی .هوای تورا دارند
ابر دلواپسی نمی ماند
اینک تو هستی وتمام...
تمام...
چقدر مهم شده ای
قدیسه شده ای
بزودی متبرک خواهی شد
چهار ماه وده روز زمانی نیست
دیگر امامزاده ها حرفی برای گفتن ندارند
به مردم گفته ام دخیل نبندند
در و تخته با هم جور نبود
که کاشته نشد
بعد از من می ماند.................................