يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر امیررضا سمیعی (زانیار)
آخرین اشعار ناب امیررضا سمیعی (زانیار)
|
شدم مدهوش مه رویی که مهرش در دل و جانم
خوشم از دیدن رویش ، از او در بند و زندانم
نشد عمری فراموشم ، از او گرم است آغوشم
گرفتارم به جادویی ، چه جادویی ؟ نمیدانم
شدم مرغی غم آلوده ، به دام عشقش آلوده
به شوق پرگشودن ها ، همان نالان نالانم
به دریای خیال او چه طوفانها ، چه سختی ها
به هر سویش روان گشتم ، من آن موج پریشانم
هزاران شعر در چشمش ، هزاران بیت ناگفته
به دیوان های بی پایان ، من آن شیخ غزل خوانم
به کوی عشق مهمانم ، به سر شورم ، به لب جانم
به خوان مهر سوزانش ، من آن ناخوانده مهمانم
شدم مجذوب افلاکش ، به افاقش ، به کیهانش
به نام نامی عشقش ، من آن خورشید تابانم
Zaniyar
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
هزاران شعر در چشمش ، هزاران بیت ناگفته
به دیوان های بی پایان ، من آن شیخ غزل خوانم
درود برادربزرگوارم
قلم زیبایی دارید
اما چون جدیدالورود هستید برای اینکه شناخته شید واشعارتون مهجورنمونه تنها به ارسال شعر اکتفا نکنید ودربحث ونقد ونظرات هم شرکت کنید
موفق باشید ان شاالله